شاید شما هم با برخی افراد برخورد کرده باشید که وقتی درباره موضوعی صحبت می کنند ، به جای اینکه « فکر » خودشان را بیان کنند ، « احساس » خودشان را بیان می کنند. کافی است کمی با دقت به حرفهای اطرافیانتان گوش بدهید و آنگاه با خود بیندیشید که : ماهیت این سخنان ، « فکر » است یا « احساس »؟
( ماهیت فکر ، « استدلال » است. یعنی هر نظری ، یک دلیل منطقی دارد. دلیلی که همه عقلاء عالم اگر آن را بشوند می پذیرند و تأئید می کنند. اما در نظرات و مواضع احساسی ، دلایلی که فرد برای حرف خودش دارد ، از جنس « دوست دارم » و « دوست ندارم » یا « من میخواهم » و « من نمی خواهم » است. اینجا « خواست فرد » محور نظر و موضع اوست ، نه دلیل منطقی مورد قبول عقلای عالم ).
خیلی از اشکالاتی که در ارتباط بین دو نفر پیش می آید به دلیل انتظارات نادرستی است که یکی از آنها از دیگری دارد. چرا این انتظارات نادرست ایجاد شده؟ ممکن است یک دلیل آن این باشد که آن شخص به جای « فکر » کردن درباره مسأله مورد اختلاف ، فقط بر مبنای « احساس » خود موضع گیری کرده است و حرف زده است.
این قبیل افراد ، معمولاً در زندگی فردی خود، خیلی موفق نیستند ، همچنین در روابط اجتماعی خود نمی توانند موفق باشند و در هر گروهی قرار بگیرند ( گروه همکاران ، گروه خویشاوندان ، گروه هم محله ای ها و ... ) « رتبه » آنها در آن گروه ، رتبه بالایی نخواهد بود. اگر هم موفقیتی در جایی به دست آورده اند ، ناشی از این است که استثنائاً در آن زمینه ، بر اساس « فکر » تصمیم گیری کرده اند.
هر یک از ما لازم است وقتی در مسایل مختلفی که در زندگی برایمان پیش می آید ، نظری داریم یا موضعی اتخاذ کرده ایم ، کمی با خود بیندیشیم که آیا موضع یا نظر ما ، « فکر » ماست یا « احساس » ما؟
زندگی ، با « فکر » قابل برنامه ریزی و اداره شدن است ، نه با « احساس ». لذا ما باید سعی کنیم این را به صورت یک عادت برای خودمان تبدیل کنیم که به جای زندگی احساسی ، زندگی با فکر و اندیشه داشته باشیم.
- یک مسلمان شدیداً مراقب است تا وقت خود را هدر ندهد. او هیچگاه کار بیهوده انجام نمیدهد. اهل لهو و لعب نیست. تفریح را هم به شکل درست و هم به اندازه لازم انجام میدهد. او کار را بهترین تفریح می داند و سعی می کند بیشترین بهره را از لحظات عمر خود برگیرد.
- یک مسلمان همانقدر که دیگران از منزل و دارایی های خود محافظت می کنند ، از اعمال و گفتار و افکار و حتی خیالات و خطورات قلبی خود محافظت می کند. چون می داند ارزش اینها بیشتر از ارزش مادیات است. ضرر در مادیات ، را دارای اثر محدود میداند اما ضرر در اینها را دارای اثر جاودانه می داند. او می داند که همیشه و هر جادشمنی قسم خورده دنبال دزدیدن گوهر ایمان او است. دشمنی که قابل مشاهده با چشم نیست. لذا حواسش را همیشه جمع نگه می دارد و هیچگاه به خواب غفلت نمی رود.
- مسلمان می داند که همه حوادث و موقعیتهای زندگی ، چیزی جز امتحان نیست. لذا نه از « نداشته ها » ناراحت می شود و نه از « داشته ها » خوشحال می شود. او هر پیشامدی ( مثبت یا منفی ) را صرفاً یک امتحان قلمداد می کند و در هر حالت فقط به انجام تکلیف فکر می کند و موفقیت از نظر او یعنی انجام دادن تکلیف.
- مسلمان همه افراد و نیروهای موجود در جامعه و حتی جهان را صرفاً اسباب جاری شدن مشیت و خواست الهی می داند و به هیچ یک از آنها نگاه استقلالی ندارد. لذا برای همه امور مثبت و آرزوهای خود فقط به خداوند امید دارد و از او کمک می خواهد. و در همه امور ظاهراً منفی ، فقط از خداوند می ترسد چون می داند که هیچ چیزی بدون خواست خدا نمی تواند کوچکترین ضرری به او بزند.
- مسلمان قسمت قابل توجهی از وقت و نیروهای خود را برای شناخت تکلیف خود در موقعیتهای مختلف صرف می کند. چه موقعیتهای فردی و چه مسائل و موقعیتهای اجتماعی. سهم عمده ای از کوشش های او صرف تأمین دانشها و مهارتهای لازم برای « تشخیص تکلیف در موارد مختلف » می شود.
- مسلمان می کوشد تا صفات الهی را حتی الامکان در خود پیاده کند. صفاتی مثل کریم بودن ، رحیم بودن ، ستار بودن و ... (تخلقوا باخلاق الله)
- مسلمان امور عادی زندگی مثل خوردن ، خوابیدن ، حرف زدن ، معاشرتهای اجتماعی و ... را فقط در حد نیاز انجام میدهد و به شدت مراقب خودش است که اینگونه مسایل را بیش از حد ضرورت انجام ندهد.
- مسلمان در ارزیابی همه کارها و موقعیتهایی که برایش پیش می آید ، اولین سئوالی که برای خودش مطرح می کند این است که : تکلیف شرعی من در این مورد چیست؟ و اگر سر سوزنی احتمال داد که ممکن است آن کار یا موقعیت ، به ارتباط بین او و خدایش صدمه بزند (به ایمانش آسیب بزند) از ورود در آن کار خودداری خواهد کرد. این همان معنای اصلی دائم الذکر بودن است.
- مسلمان همه چیز را امانت الهی می داند: اعضای بدنش ، زمان ، مکان ، موقعیت کاری ، پول ، همسر و فرزندان ، دوستان ، همسایه ها و ... و سعی می کند در مورد این امانتها به وظیفه خودش درست و کامل عمل کند.
- مسلمانی که همه چیز را از دریچه توحید می نگرد ، و رضای الهی برایش مهمترین چیز است ، و فقط به او امید دارد و فقط از او می ترسد ، حتماً خیلی مشتاق دیدار خدایش خواهد بود. از نظر او بهترین حالتی که انسان می تواند خدایش را ملاقات کند ، « شهادت « است. بنابراین او همواره در آرزوی شهادت خواهد بود. البته معنای شهادت را وسیعتر از آن می داند که فقط به کشته شدن فیزیکی در جنگ نظامی محدود شود.
- مسلمانی که از دریچه توحید به همه اشیاء و جهان می نگرد، ارتباطش با خدا - یعنی دین - برایش مهمترین و عزیزترین چیز خواهد بود. چیزی که همه چیزهای دیگر - حتی جانش - عنداللزوم باید در راه آن فدا شود. لذا مسلمان همیشه این عزیزترین امر ( یعنی دینش ) را یاری خواهد کرد. او پیامبرش را ، بلکه همه پیامبران الهی را (انما الدین عندالله الاسلام) یاری خواهد کرد. یاری دین خدا یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر. مسلمان نمی تواند از کنار موقعیتهایی که یک حکم از احکام دین ( به تعبیری: زحمتهای همه انبیاء و اولیاء ) پایمال شده بی تفاوت بگذرد.
- مسلمان می کوشد تا در دلش ، دوستی و محبت هیچ کسی و هیچ چیزی به صورت استقلالی وجود نداشته باشد. دل او فقط جای محبت الله است. و محبت هر چیز دیگری که وارد دل میشود باید بر اساس ارتباط آن چیز با خدا باشد و شعبه ای باشد از محبت الله. محبتها و دوستی هایی که این شرط را نداشته باشند، مجوز ورود به قلب او را دریافت نخواهد کرد. او بر دروازه قلب خودش نشسته است و از اجرای این قانون مراقبت می کند.