خاطره خودم (سال 1390):
از وقتی ازدواج کرده بودم، منزل شخصی نداشتم. تا می توانستیم قناعت می کردیم تا پولمان را پس انداز کنیم شاید بعد از ده پانزده سال بتوانیم منزلی بخریم. جوری قناعت می کردیم که حتی شیر پاستوریزه که آن زمان زیر دویست تومان بود، هم نمی خریدیم... فقط به ضروریات و واجبات اکتفا می کردیم. با حقوق کارمندی، راه دیگری وجود نداشت...
در همین حین، علاقه به ادامه تحصیل که همیشه با من بود، مرا به شرکت در آزمون کارشناسی ارشد واداشت. علاقه ام به رشته فلسفه اسلامی بود...
چون خبردار شدم که کارکنان دولت نمی توانند در دوره های روزانه ادامه تحصیل بدهند (http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1830128 ) ناچاراً دانشگاه پیام نور امتحان دادم. می دانستم که شهریه دارد اما با خودم فکر نمی کردم بیش از پنجاه شصت هزار تومان (نهایتا صدهزار تومان) در هر ترم باشد. فکر می کردم شهریه های بالا، فقط مال دانشگاه آزاد است...
بعد از خبر شگفت انگیز قبولی ام در دانشگاه قم، برای ثبت نام به قم مشرف شدم. در آنجا بود که متوجه شدم هر ترم حدود نهصد هزار تومان شهریه دارد... این یعنی اینکه تمام ظرفیت پس انداز سالانه ام که دو میلیون تومان میشد (که تازه باید خمسش را هم می دادم) را باید صرف شهریه دانشگاه کنم.... و این یعنی اینکه خرید خانه از برنامه پنج تا ده ساله، بسیار دور تر شود و اساساً برنامه خرید خانه، معلق شود.... من فکر خانه را از سرم بیرون کردم. اما خانمم چی؟ مجبور بودم این خبر را از خانمم مخفی نگهدارم چون باعث ناراحتی او می شد و ناراحتی زن ، زندگی را به کام آدم تلخ می کند... او حق داشت: ادامه تحصیل من، برای من هیچ بازده اقتصادی اصلاً نداشت و صرفاً یک امر دلبخواه بود که حالا امر ضروری خانه دار شدن، داشت فدای این امر دلبخواهی می شد.
برای امتحانات پایان ترم اول که به قم رفتم، چند بار به حرم مطهر مشرف شدم. طبق معمول، همه حاجات خود را از عمه ام درخواست کردم. اما مسأله خانه را نگفتم. چون می دانستم یک درخواست غیر منطقی است. من کجا و خانه خریدن کجا؟ آدم باید منطقی باشد!
از ضریح مطهر جدا شدم و قصد خروج داشتم. چند قدم که از ضریح مطهر فاصله گرفتم، از اینکه مسأله خانه را به عمه ام نگفته بودم پشیمان شدم. اما توی جمعیت نمی شد دوباره برگردم. از همانجایی که بودم رویم را به عقب برگرداندم و به ضریح مطهر نگاه کردم و خطاب به عمه ام گفتم: « عمه جان، می خواهم ترم بعد که آمدم خدمتتان، مسأله خانه ام حل شده باشد ها! » و سپس راهم را به طرف خروج از حرم ادامه دادم.
ترم بعد،... از خانه ای که به نام خودم سند خورده بود و دو ماهی بود که آن را خریده بودم، به طرف قم حرکت کردم...
در روزهای آخر اقامت ما در خانه موقت سازمانی (که اداره به ما داده بود و آنقدر محقر بود که نمی شد اسم خانه رویش گذاشت. اصلاً دو اتاق از اداره بود که از بقیه اتاقهای اداره جدا کرده بودند و با منّت به من که تازه از بخش ICU بیمارستان مرخص شده بودم داده بودند. حیاطش هم همان حیاط اداره بود. آنقدر خراب بود که قبل از سکونت، مجبور شدم هفتصد هزار تومان خرجش کنم تا جوری بشود که دختر بچه سه ساله ام از دیدن آنجا وحشت نکند - چهار سال در آنجا بودیم) به خانه خودمان برویم، زن و شوهری ، آخرین میهمانهایی بودند که با هم سوار بر یک موتور نزد ما آمدند. همان زن و شوهری که پنج سال با هم قهر بودند و با هم حرف نمی زدند و من ترم قبل در حرم حضرت معصومه (ع) آشتی کردن آنها را از عمه ام خواسته بودم!
دلیل اصلی اهانتها به پیامبر اسلام
اگر امروز مشاهده میشود که در ادبیات برخی از کشورهای غربی و در قلم و زبان سیاستزدگانی از اکناف دنیای غرب، نسبت به پیامبر اهانتی صورت میگیرد، مسئله همان مسئلهی جاهلیتِ دوران نخستین است. امروز هم آن کسانی که با پیغمبر درمیافتند و نام و یاد آن بزرگوار را مورد اهانت قرار میدهند، با پیام توحید او و با پیام عدل او و با پیام آزادگیای که او برای انسانها آورد دشمن و مخالفاند. همهی کسانی که با ظلم، با فریب، با زورگویی، با تحقیر انسانها و با به بردگی کشاندن انسانها برای خود قدرت و ثروت فراهم کردهاند، با این پیام دشمنند؛ با پیام توحید مخالفند؛ پیام توحیدی که مردم را به عبودیت خدای واحد فرامیخواند؛ هرکس بندهی خدای واحد شد، بندهی خداوندان ثروت و مکنت و زور نخواهد شد. آن کسانی که زندگی خود را بر اساس تبعیض میان ملتها و آحاد بشر تنظیم کردهاند، پیام عدل پیامبر را نمیپسندند و با آن دشمنی میکنند؛ این دشمنیها آن روز هم نشانهی ضعف و ترس بود، امروز هم نشانهی ضعف و ترس است.
آن کسانی که با پیامبر و با اسلام او مخالفت میکنند، کینهورزی میکنند، اهانت میکنند، از موضع ضعف به این رفتار ناشایست دست میزنند، نه از موضع قدرت؛ آن روز از پیام توحید و عدل پیامبر ترسیدند و احساس خطر کردند، امروز هم ـ که دل آحاد مردم در سراسر جهان تشنهی معنویت و متنفر از زورگویی زورمندان عالم است ـ از اسلام احساس خطر میکنند؛ اسلامی که پرچم عدل و مساوات در دست دارد، اسلامی که پرچم معنویت و عبودیت را در جهان برمیافرازد و بشر خسته شدهی از نظامهای مادی را به خود دعوت میکند. امروز هم مستکبران عالم و مزدوران آنها از ترسشان به پیغمبر اهانت میکنند؛ این نشانهی شکست آنهاست، نه نشانهی قوّت و قدرت آنها.
اشتباه است اگر کسی تصور کند که در این قضایا، فقط کسی یا نویسندهی مزدوری مثل سلمان رشدی یا کاریکاتوریست قلمبهمزدی ـ مثل آنچه که در برخی از کشورهای اروپایی انجام دادند ـ طرف مقابل اسلام است؛ اینها پیاده نظامهای نگونبخت و روسیاه استکبار جهانی هستند. طرف قضیه، سیاستهاست. طرف قضیه، اعضای شبکهی استعماری و استکباری دنیا هستند؛ یعنی شبکهی صهیونیستهای غدار و خونخوار و سیاستمدارانی که تحت نفوذ آنها قرار دارند. این است که شما میبینید یک مقام از مقامهای اتحادیهی اروپا، صریحاً اعلام میکند که باید همهی رسانههای غربی ـ دسته جمعی ـ به پیغمبر اسلام اهانت کنند! این رو کردن دست خود و رسوا کردن خود در اینگونه قضایاست. پیداست اسلام با تسخیر دلهای مردم در سرتاسر جهان، مستکبران و زورگویان را بهشدت ترسانده است و آنها علاج را در این میبیینند که با پیغمبر اسلام دشمنی کنند. آن روز شکست خوردند، امروز هم به حول و قوهی الهی به وسیلهی مسلمانان شکست خواهند خورد. 87/01/01
چرا وجود مقدس رسول اکرمصلیاللهعلیهواله؟
ما عرض مىکنیم وجود مقدس نبى مکرم و رسول اعظم اسلام، مهمترین نقطهى ایجاد وحدت است. قبلاً هم این را عرض کردیم که دنیاى اسلامى مىتواند در این نقطه به هم پیوند بخورد؛ اینجا، جایى است که عواطف همهى مسلمانها در آنجا متمرکز مىشود؛ این، کانون عشق و محبت و دنیاى اسلام است. حالا شما ببینید قلمهاى پول گرفتهى از صهیونیستها، همین کانون را مورد توجه قرار مىدهند و به آن اهانت مىکنند؛ براى اینکه اهمیت اهانت به امت اسلامى و تحقیر دنیاى اسلام، کمکم از بین برود. 85/01/27
تصادفى نیست که ما مشاهده مىکنیم در این سالهاى اخیر، مثل دوران قرون وسطى و دوران تحلیلهاى مغرضانه مستشرقین،نسبت به ساحت مقدس نبىاکرم اهانت روا مىدارند. در دوران قرون وسطى کشیشان مسیحى در نوشتهها، گفتارها و کارهاى هنریشان و در دورانى که تاریخ نویسى مستشرقین باب شد، همانها در آثارشان به شخصیت پیغمبر اکرم اهانت مىکردند. در قرن گذشته هم باز دیدیم که مستشرقین غیرمسلمانِ غربى یکى از نقاطى را که مورد تشکیک و در مواردى مورد اهانت قرار دادند، شخصیت مقدس و مبارک نبىاکرم بود!
مدتها فاصله شده بود؛ ولى اخیراً باز شروع کردند. در چند سال اخیر، انسان یک تهاجم مطبوعاتى و فرهنگى پلید و شومى را در اکناف عالم نسبت به شخصیت نبىاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم مشاهده مىکند. این کار مىتواند حساب شده باشد؛ چون به این نقطه توجّه شده است که مسلمانان مىتوانند برگرد محور وجود مقدّس نبىاکرم و اعتقاد و محبت و عشق به او جمع شوند. لذا آن مرکز را مورد مناقشه قرار مىدهند. 79/03/31
شما مىبینید امروز که جبههى استکبار جهانى درصدد تضعیف اسلام است، وجود مبارک پیامبر را هدف قرار میدهد. صهیونیستها و دولتهایى که زیر نفوذ صهیونیسم هستند، دستگاه استکبار و در رأس آنها آمریکاى جنایتکار، وقتى میخواهند با امت اسلامى دربیفتند و با اسلام معارضه کنند، آماج حملهى خودشان را نبى معظم و مکرم اسلام قرار میدهند. این به چه معناست؟ این به خاطر این است که یاد آن بزرگوار، نام آن بزرگوار، ولادت آن بزرگوار، هجرت آن بزرگوار، حکومت ده سالهى آن بزرگوار در مدینه و یکایک اقدام و تعلیم و آموزش آن بزرگوار، امروز براى مسلمانها، اگر تدبر بکنند و تأمل بکنند، یک درس است؛ گشایشِ یک درِ بازى به سوى زندگى است. پیغمبر الهامبخش است براى امت اسلامى. چون این را میدانند؛ چون از بیدارى امت اسلامى میترسند؛ چون از قدرت جامعهى یک میلیارد و پانصد میلیونى مسلمان در سرتاسر عالم وحشت دارند، در مقابل پیغمبر صفآرائى میکنند. رحمة للعالمین را، منشأ عظیمترین خیرات و برکات براى بشریت را در مطبوعاتشان، در زبان سیاستمدارانشان، در کتاب نوشتنهایشان، به وسیلهى مزدورانشان مورد اهانت قرار میدهند. 86/12/22
منبع: سایت موسسه جهادی
مقام معظم رهبری در دیدار مسوولان و کارگزاران نظام:
جمعیت جوان و بانشاط و تحصیلکرده و باسواد کشور، امروز یکى از عاملهاى مهم پیشرفت کشور است. در همین آمارهائى که داده میشود، نقش جوانهاى تحصیلکرده و آگاه و پرنشاط و پرنیرو را مىبینید. ما باید در سیاست تحدید نسل تجدیدنظر کنیم. سیاست تحدید نسل در یک برههاى از زمان درست بود؛ یک اهدافى هم برایش معین کردند. آنطورى که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمىِ این قسمت تحقیق و بررسى کردند و گزارش دادند، ما در سال 71 به همان مقاصدى که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال 71 به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبهى نسل جوان و نماى زیباى جوانى در کشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطورى که کارشناسها بررسى علمى و دقیق کردند. اینها خطابیات نیست؛ اینها کارهاى علمى و دقیقِ کارشناسىشده است. اگر چنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما کم خواهد شد - که امروز قاعدهى جمعیتى ما جوان است - و بتدریج دچار پیرى خواهیم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعیت کشور هم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیرى جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانى را مشخص کردند و به من نشان دادند، که در آن زمان، ما از جمعیت فعلىمان کمتر جمعیت خواهیم داشت. اینها چیزهاى خطرناکى است؛ اینها را بایستى مسئولین کشور بجد نگاه کنند و دنبال کنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستى تجدیدنظر شود و کار درستى باید انجام بگیرد. این مسئلهى افزایش نسل و اینها جزو مباحث مهمى است که واقعاً همهى مسئولین کشور - نه فقط مسئولین ادارى - روحانیون، کسانى که منبرهاى تبلیغى دارند، باید در جامعه دربارهى آن فرهنگسازى کنند؛ از این حالتى که امروز وجود دارد - یک بچه، دو بچه - باید کشور را خارج کنند. رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم.
منبع و متن کامل:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=9581
گاهی کارهای بسیار آسان، بسیار سخت می شوند. کاری که مثل سلام و احوالپرسی با یک دوست قدیمی، آسان است، گاهی آنقدر سخت می شود که برای آنجام دادن آن راهی نیست جز عملیات انتحاری! باید بمبی را که منفجر شدن آن دست خودتت هم نیست به خودت ببندی و به قلب لشکر دشمن بزنی.
گاهی کارهای بسیار سخت، بسیار آسان می شوند. مثلاً بلند کردن یک اسب، خیلی سخت است. اما گاهی همین کار، شبیه بلند کردن پروانه ای می شود که روی انگشتت نشسته است.
گاهی هم کاری که مثل عبور شتر از سوراخ یک سوزن، تا حد محال سخت است، آنقدر آسان می شود که از راه رفتن که هر روز انجام میدهیم هم آسانتر می شود. فقط با یک "یا زهرا" گفتن. نه هیچ چیز دیگری!
(و آنگاه که از آن سوراخ ریز گذشتی، فضایی وسیع و دلگشا و چیزهای بسیار خوبی را می بینی:
متکئین علیها متقابلین. یطوف علیهم ولدان مخلدون. بأکواب و اباریق و کأس من معین...
که خیلی ربطی به بحث الان ما ندارد).
این مثالهایی را که زدم، در دنیای بسته ما نمی توان به خوبی درک کرد و فهمید. بلکه در یک شرایط نسبتاً بازتری (...) قابل درک می شوند. همان شرایط نسبتاً باز بود که باعث شد من متوجه این مسأله بشوم. وگرنه خیلی از مسایل وجود دارند که در شرایط کاملاً بسته دنیای ما قابل درک و فهم نیستند.
در همان شرایط نسبتاً باز بود که این سئوال همراه با جوابش برایم مطرح شد:
اتوبوسی فاصله بین دو شهر را در مدت 2 ساعت می پیماید. دو نفر قدم زنان از یکی از این شهرها بیرون می آیند و بسوی شهر دیگری می روند. این دو نفر فاصله بین این دو شهر را در مدت بیست دقیقه طی می کنند. چگونه این کار ممکن است؟
جواب فقط یک چیز بود: دعای خیر مردم.
آری، دعای خیر مردم پشت سر فرد، آنقدر اثر دارد که کاری را که دیگران با استفاده از وسایل بزرگ (اتوبوس) در مدت 2 ساعت انجام می دهند، او می تواند بدون استفاده از آن وسایل و به سادگی (راه رفتن) در مدت بیست دقیقه انجام بدهد.
من هنوز نمیدانم چه عواملی باعث سخت شدن و آسان شدن کارها می شوند. گرچه میدانم که فی الجمله، عواملی مثل اخلاص، تقوا، عمل صالح، احسان، باعث آسان شدن کارهای خیلی سخت می شوند. اما دقیقاً نمیدانم چگونه. بعداً روی چگونگی آن فکر می کنم انشاء الله.
این نکته هم معلوم است که در همه این آسان شدنهای کارهای سخت، دست خدا در کار است. قرآن هم تأئید می کند:
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم و ان تصبروا و تتقوا یاتوکم من فورهم هذا بمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین،
ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین و أنزل جنوداً لم ترونها.
فأنزل الله سکینته علیه و أیده بجنود لم تروها.
اذ جائتکم جنوداً فأرسلنا علیهم ریحاً و جنوداً لم تروها.
همه جا سخن از عواملی پنهان است که کارهای بسیار سخت را آسان می کنند و معادلات عادی و رایج را به هم میزنند. به قرینه ضد، کارهای بسیار آسان هم قابل بسیار سخت شدن هستند:
و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون.
من نمیخواهم این بحث، رنگ و بوی دینی به خود بگیرد. بلکه میخواهم از دیدگاهی صرفاً تعقلی و کاملاً مستقل از دین به آن نگاه کنم تا حتی غیر معتقدان به خدا هم بتوانند در این بحث شرکت کنند و نتایج بحث برای آنها هم قابل قبول باشد. آیاتی که از قرآن آوردم فقط جهت تأئید وجود این پدیده برای خودمان (که معتقد به دین هستیم) بود. پدیده ای که نشانگر آن است که معادلات و محاسبات ما، چیزهای مطلقی نیستند بلکه عوامل پنهان بسیاری وجود دارند که در معادلات رایج بشری، مورد لحاظ قرار نگرفته اند. به نظر من، در نظر گرفتن همین عوامل پنهان، و تکمیل کردن معادلات ناقص رایج، همان چیزی است که به آن "اسلامی شدن علوم انسانی" می گوییم. البته من موافق نیستم که فقط علوم انسانی باید اسلامی بشوند. به نظر من، حتی عوامل پنهان زیادی وجود دارند که در فیزیک و شیمی و زیست شناسی و نجوم تأثیر گذار هستند و علم فعلی از آنها غفلت کرده است (و ما یعلم جنود ربک الا هو) . چیزی که هست، این است که در بحث اسلامی شدن علوم، "علوم انسانی" زودتر به ذهن انسان می آید تا سایر علوم. همین و بس.
نمیدانم چرا این یادداشت را نوشتم. هنوز که وقتش نشده بود! اما شرایطی امروز پیش آمد و کم و زیادهایی ایجاد شد که یکی از نتایجش، این یادداشت بود.
باز همان ترجیع بندهای همیشگی ام:
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر.
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید این بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم، به شهادت برسم
علامه طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان فرمودند:
آقای حسن زاده (علامه حسن زاده آملی) را کسی نشناخت جز"امام زمان" و خاک پای حسن زاده توتیای چشم طباطبایی
سوره اخلاص را با اخلاص بر زبان داشته باش. با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح با شد بر حذرباش. خلاف مگو اگر چه به مطایبت ( از روی شوخی ) باشد. از قسم خوردن اگر چه به راست احتراز کن. چه ایستاده ای دست افتاده گیر. تا می توانی نماز را در اول وقت بجا آور. تجارتت را مغتنم بشمار که انسان بی کار از دنیا وآخرت هر دو می ماند، داد وستد مانع بندگی نیست. در مطلق امور میانه رو باش .
برادرم حرف این و آن را مزن، دم فرو بند و تماشا کن. بنگر و عبرت بگیر. به فکر خود باش. دست توسل به دامن خاتم اوصیاء و اولیاء امام زمان مهدی موعود دراز کن. از افراط و تفریط بپرهیز. از پیروی نفس حذر کن. پاسبان حرم دل باش.
دل را به یاد دلدار یک جهت کن تا از محبین باشى. از رسول خدا (ص ) پرسیدند: چه کسى در میان مؤ منان از دیگران زیرک تر است ؟ در جواب فرمود: آن که به یاد مرگ بیشتر و در آمادگى براى آن شدیدتر است.
***
برادرم! نعمت بیداری روزی هر بی سر و پا نمی شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد ، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر او گویا نمیگردد . بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست ، چه ام الخبائث است ، هر که از آن را نوشیده ، بلکه اندکی از آن چشیده است ، از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است. اگر براستی تشنه شدی آب برایت می فرستند ، صابر باش اگر دیر شود مسلماّ دروغ نخواهد شد، مجرب است. علاوه اینکه کسانی که دیرتر می گیرند بهتر و پخته تر می گیرند و وجه آن با تدبر معلوم میگردد.
عارف رومی گوید:
حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشـــقان یکدگر
تشنه مینالد که کو آب گـوار آب مینالد که کو آن آب خوار
آب کم جو تشنگی آور بدست تا نجوشد آب از بالاو پست
علامه حسن زاده _ کتاب نامه ها و برنامه ها
***
برادرم خلوت شب را بخصوص در وقت سحر از دست ندهد وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً قرآن عهد الله است عهد خدا را فراموش نکند.
برادرم خویشتن را باشد و پا در کفش این و آن نکند وگرنه جهان با این فراخى بر وى تنگ مىشود. دوستم بداند که کثرت عمل ملاک تقرّب نیست بلکه تعقّل و تفکّر مى باید و بداند که از آن سوى بخل و امساک نیست تا ندهند بلکه از این جانب کوتاهى است که نمى گیرند. لذا تعبیرات الهى را مىبینى که از آن سوى مى فرماید: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ و از این سوى مى فرماید: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.
برادرم مواظب باشد که بى طهارت نباشد و بداند که با حالت جنابت خوابیدن کراهت دارد، و هر وقت که وضو گرفت تا برایش مقدور است دو رکعت نماز بخواند و از خداى متعال قرب و حضور طلب کند که مستجاب است و مىتواند که این دو رکعتهاى بعد از وضوها را بجاى نوافل یومیه قرار دهد.
اکثر مردم بىدردند و باید هم باشند که کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانوا یکسبون اکثرهم لا یعقلون، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ با دردمندان باش اگرچه کماند و باید هم کم باشند وَ قَلِیلٌ ما هُمْ، وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ، وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ.
برادرم وقت چندان نمانده است ابدت را دریاب به قول جناب خواجه حافظ:
صد ملک دل به نیم نظر مىتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر مىکنند
علامه حسن زاده آملی -هزار و یک کلمه، ج2، ص: 147
نقل مطالب از:
http://www.askdin.com/thread9236-2.html#post261035
ماه رمضان فرصت خیلی خوبی بود برای خودسازی، توشه برداشتن، به خدا نزدیک شدن، جبران گذشته ها و ...
ماه رمضان تمام شد. هر چه از این ماه استفاده کردیم، کردیم.
اما نباید تمام شدن فرصت ماه مبارک رمضان، ما را به این اشتباه بیندازد که همه کارهایی که با این ماه مبارک در ارتباط بود، دیگر تمام شده است... بلکه یک کار خیلی مهم که شاید اهمیتش کمتر از خود ماه رمضان نباشد،باقی مانده است.... یک مأموریت.
ما در ماه مبارک رمضان، با روزه، با تلاوت قرآن، با دعا خواندن، با اعمال شبهای قدر، و با تلاش بیشتر در جهت خودداری از گناهان، برای خودمان « توشه » برداشتیم و « نور » کسب کردیم. نورهایی که بوسیله روشنایی آنها می توانیم در مسیر زندگیمان، راه را از بیراهه تشخیص بدهیم و به چاه نیفتیم یا خوراک گرگهای بیابان نشویم.
این نورها که در این ماه مبارک از راه عبادت به دست آمده است، قابل از بین رفتن هستند. قابل تضعیف و کاهش و نابودی هستند. ما نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد. ما باید این نورها را تا رمضان بعدی، همچنان حفظ کنیم. حفظشان کنیم تا در ماه رمضان بعدی، نورهای دیگری بر آنها بیفزاییم. نه اینکه در طول سال این نورها تضعیف شوند یا از بین بروند و ما هم در طول سال گرفتار تاریکی شویم و هم در ماه رمضان آینده دوباره از نقطه صفر شروع کنیم. این مأموریت مهم ما در فاصله یکسال بین دو ماه رمضان است.
راه حفظ نورها، همان راه به دست آوردن آنهاست: عبادت، و مهمتر از انجام عبادت: خودداری از گناه.
پس:
یا علی بسوی مأموریت مهم حفاظت از نورها.
برای عضویت در سامانه پیامکی Khamenei.ir (سریعترین مرجع برای دستیابی به اخبار دیدارها و بیانات رهبر انقلاب) می توانید یک پیامک بدون متن به شماره 20110 ارسال نمائید.
(قبلاً این پیامکها رایگان ارسال می شد، اما هزینه ای که جدیداً بابت پیامکها دریافت خواهد شد، مربوط به اپراتور می باشد).
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم، سر به زانوی غم است!
شیعیان! مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا، معصیت دیگر بس است.
شیعیان! بس نیست غفلت هایمان؟
غربت و تنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم؛
غافل از مهدی زهرا گشته ایم.
اگر ما اهل تقوا و اعمال صالح باشیم، به همان اندازه به « خداوند » نزدیک می شویم و خداوند هم افکار و اندیشه های خوب و صحیحی به ذهن ما وارد خواهد کرد. اما اگر خدای نکرده، ما در تقوا ضعیف باشیم و اهل عبادت و اعمال صالح نباشیم، به همان اندازه از خداوند دور می شویم و « دور شدن از خداوند » - که بر اثر اعمال خود ما تحقق می یابد و جای تعارف هم ندارد - همان « نزدیک شدن به شیطان » است (زیرا دو سمت مسیر انسان، «خدا» و «شیطان» هستند و جانب دیگری وجود ندارد) و شیطان هم افکار و اندیشه های باطل و نادرستی را به ذهن ما وارد خواهد کرد و بدین صورت است که فرد دچار شک و شبهه می شود و حقیقت را گم می کند و چه بسا پس از مدتی، نسیت به حقیقت کینه هم بورزد و با آن دشمنی هم بکند.
اینگونه است که برخی از افراد که در ابتدا انسانهای خوبی بودند و حتی خدمتهای بسیار ارزنده ای هم برای جبهه حق انجام داده بودند، پس از مدتی در برابر حق می ایستند و در صف دشمنان حق قرار می گیرند.
« بی تقوا » شدن و در صف دشمنان حق قرار گرفتن، یک امر دفعی نیست. یعنی اینطور نیست که انسان شب که می خوابد، طرفدار حق باشد، اما فردا صبح که بیدار شد، دشمن حق باشد! بلکه یک امر تدریجی است. همانطوری که رشد جسمی انسان تدریجی است و آدم کم کم از کودکی به نوجوانی و جوانی میرسد به طوری فکر نمی کند امروز نسبت به دیروز تغییری کرده باشد، انحراف آدم هم تدریجی است. آنقدر آهسته که حتی خودش هم متوجه نمی شود و لذا فکر می کند همچنان همان آدم سالهای قبل است و این دیگران هستند که عوض شده اند و در راه خود منحرف شده اند!
پس ما بیش از همه چیز، باید مراقب « خودمان » باشیم و نگذاریم اصل « تقوا » در ما ضعیف شود. ما باید این نکته را به عنوان اصولیترین معیار همیشه نصب العین خود داشته باشیم که « از هر چیزی که کوچکترین آسیبی به تقوای ما بزند و یا حتی احتمال داشته باشد که آنرا در معرض خطر قرار بدهد، بپرهیزیم ».
حال سئوال این است که تقوا چیست؟ رعایت حلالها و حرامهای الهی.
پس اولین امر مهم برای هر کسی این است که حلال و حرام و واجبات دینی اش را بشناسد. این کار هم کاری نیست که هر کسی طبق نظر و فکر خودش انجام بدهد. بلکه باید آن را از عالمان دینی که در شناخت حکم دین تخصص پیدا کرده اند و می توانند در شزایط پیچیده و گوناگون زمانی و مکانی، حکم دین را کشف کنند، دریافت نماید. بدینگونه، مسیر حق مشخص می شود و هر فردی که تحت هر عنوانی از این مسیر خارج شود، در معرض انحراف قرار گرفته است. بلکه اصولاً خارج شدن از این مسیر، همان پیدایش انحراف است. انحرافی که به تدریج بیشتر و بیشتر خواهد شد.