در یک نگاه سطحی و ظاهر بین ، جوانی ، مجموعه ای از سالهای زندگی است که توانایی جسمی و نیرو و نشاط روحی و طراوت فرد در اوج خود قرار دارد. همچنین ، پیری ، مجموعه سالهای پایانی زندگی است که فرد دچار ناتوانی های روز افزون و ضعف جسمی و ذهنی می شود.
اما در یک نگاه عمیقتر ، می توان جوانی و پیری را بر مبنای دیگری بیان کرد:
پیری ، فرسوده شدن و از بین رفتن شور و نشاط و نیروی جسم و ذهن و زشت شدن است.
عادتها ( عادت = رفتاری که زیاد از فرد سر می زند و تکرار می شود ) و رفتارهای زشت هم دقیقا همین کار را با "وجود" فرد می کنند. وقتی کسی ، اعمال زشت و رفتارهای نادرست داشته باشد ، این اعمال و رفتار ، وجود او را زشت می کنند و زیبایی و طراوت خدادادی او را از بین می برند. چنین کسی ، حقیقتاً در حال پیری است هر چند در سالهای جوانی عمر خود باشد.
اما کسی که بتواند بر رفتار خود مسلط شود و جلوی بروز رفتارهای ناپسند خود را بگیرد ، در حقیقت جلوی زشت شدن وجود خود را گرفته است. همچنین کسی که بتواند رفتارهای زیبا در خود ایجاد کند ، در حقیقت وجود خود را زیبا کرده است. چنین کسی در حال جوانی است هر چند در سالهای پایانی عمر خود باشد.
جوانی و پیری ، غیر از زیبایی و زشتی ، با نشاط و نیرو و خمودگی و ضعف هم نسبت دارند.
طرد رفتارهای زشت و ایجاد نمودن رفتارهای زیبا ، حاکی از شور و نشاط و نیروی فرد است.
آیا بدون نشاط ، و بدون نیرو ، می توان مجموعه ای را زیبا نگهداشت و از زشت شدن آن جلوگیری نمود؟ خیر.
پس فردی که چنین کاری را انجام می دهد ، حتما دارای شور و نشاط و نیرو و طراوت وجودی است ، هر چند پوست او چین و چروک پیدا کرده باشد و موهایش سفید شده باشد؛
همچنین ، فردی که عادات نادرست از او بروز می یابد ، و نمی تواند بر عادات زشت خود مسلط شود و آنها را از وجود خود بیرون کند ، و وجود خود را به سمت زیبایی سوق بدهد ، در حقیقت دچار ضعف و خمودگی است ؛ هر چند در سالهای جوانی عمر خود باشد.
آیا مهم این است که ظاهر فرد ، جوان باشد و رفتار او (که برخاسته از ذات و وجود اوست) پیر ( زشت و ضعیف) باشد؟
یا مهم این است که وجود فرد ، جوان و با طراوت و پر نشاط باشد ، هر چند ظاهر او سالخورده باشد؟
آیا دید سطحی به یک قضیه ، آن قضیه را بهتر تحلیل می کند و حقیقت ذاتی آن را بهتر نمایان می سازد ، یا دید عمقی؟
به مطلب فوق باید این نکته را اضافه نمود که بهترین معیار و شاخص برای زیبایی یک رفتار ، ارتباط آن رفتار با "خداوند متعال" است که کاملترین و بنابراین "زیباترین موجود" است. آری ، جوانی افراد به اندازه تقوای آنهاست و پیری شان به اندازه گناهانشان. افراد موءمن همیشه جوان هستند و افراد فاسق و لاابالی ، همیشه پیر.
کلام خداوند در قرآن:
خداوند در قرآن کریم ( سوره نوح - آیات 10 الی 12) می فرماید:
اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفّارا یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا وَ یُمْدِدْکُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهارا.
از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است بارانهاى پربرکت آسمان را پىدرپى بر شما فرو مىفرستد و اموال وفرزندان شما را افزون مىکند و براى شما باغهاى خرم وسر سبز ونهرهاى آب جارى قرار مىدهد.
معنای "مال" و "بنین" در آیه فوق مشخص است. اما اینکه خداوند می فرماید اگر استغفار کنید (و دیگر گناه نکنید) برای شما باغستان و نهرها ایجاد می کنم ، این یعنی چه؟
مدتی است روی این نکته فکر می کنم. آیا همه افراد مومن و پرهیزگار ، باغستان خرم و نهر دارند؟ طبیعتا خیر. به نظرم رسید که این باغستان و نهر ، علاوه بر سایر معانی که می تواند داشته باشد ، می تواند به معنای "جوانی ذات فرد" باشد. زیرا باغستان خرم و نهر ، دارای ویژگی "زیبایی" و "طراوت" و "نشاط آفرینی" است و اینها همان ویژگی های "جوانی" هستند.
شاهد عینی:
همانطور که در کتابهای مربوط به عاشورا نوشته شده ، و همانطور که در دفاع مقدس زمان خودمان دیده یا شنیده ایم ، خیلی از مومنین با وجود کهولت سنی، در جنگ شرکت می کردند و نبرد جانانه ای انجام می دادند و رشادت فراوانی از خود نشان می دادند تا سرانجام به شهادت می رسیدند.
این رفتار ، دارای چند ویژگی است:
ا- ویژگی "عشق" : اینکه فردی بیاید و جان خود را فدای کسی یا چیزی بکند ، این نشان دهنده وجود "عشق" است. تا عشق در میان نباشد ، کسی چنین کاری نمی کند.
2- ویژگی "نشاط و نیرو": این چنین نبردهای مردانه ای ، با روحی خمود و ضعیف ، قابل انجام نیست.
ویژگی های فوق ، همگی از ویژگی های "جوانی" هستند.
به گزارش اردکان گویا به نقل از دانا در پی سخنان حکیمانه رهبر معظم انقلاب پیرامون توطئه و نیت شوم امریکا در سوء استفاده از مذاکرات هسته ای و توافقی که هنوز تایدد آن مشخص نیست، بر آن شدیم تا پویش مردمی برای لبیک به سخنان معظم له در شبکه های اجتماعی راه اندزی کنیم.
سخنان امروز رهبر معظم انقلاب روح تازهای بر جسم خموش جامعه بزرگ دغدغه مندان حریم انقلاب اسلامی بخشید و این در حالی بود که یک ماه از آخرین فرمایشات آقا می گذشت و در این یک ماه برخی از هر گوشه ای بر طبل خود می زد و بر ساز وادادگی و سازش می دمید گویی انگار از اصل افتاده باشیم.
امروز آقا به همگان فهماند که انقلاب صاحب دارد و پای همه ارزشهای آن ایستاده است و نمی گذارد امریکا این شیطان بزرگ و پلید در انقلابی نفوذ کند که جهان چشم امید بدان بسته است.
امروز ما آمده ایم تا لبیک گویان به همه بگوییم که ما با اقتدا به مقتدایمان تا آخرین نفس ایستاده ایم و ما هم اجازه نمی دهیم احدی فکر عادی شدن روابط ایران با امریکا را در سر خود بپروراند و اجازه نخواهیم داد که اقتصاد و فرهنگ و سیاست مان به چپاول امریکا برسد.
آری در این اجتماع مجازی:
#ما_هم_اجازه_نمیدهیم امریکا بتواند در کشور نفوذ کند
#ما_هم_اجازه_نمیدهیم که استقلال کشور بازیچه بازی دیپلماسی امریکا پرستان واقع گردد
#ما_هم_اجازه_نمیدهیم که توافق هسته ایس وسیله ای برای نفوذ امریکا باشد.
ما هم با همه توان بالای خود، اجازه نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا حضور سیاسی در ایران را به امریکایی ها نمی دهیم.
در این گروه برآنیم تا با تکرار سخنان معظم له برای همیشه تاریخ، یادمان بماند که ما همه یک انقلابی هستیم و به تاسی از آقایمان ما هم نخواهیم گذاشت که چشم طمعی متوجه انقلابمان شود.
گاهی با خودم فکر می کردم افرادی که در جامعه به حقوق دیگران تجاوز می کنند ، با پارتی بازی و استفاده از موقعیت اداری خود یا آشنایانشان ( که در واقع یک امانت مردمی و یک امانت الهی در نزد آنهاست ) باعث پیشبرد کارهای خود و نزدیکانشان می شوند در حالیکه سایر افراد که مسئول آشنایی ندارند ، کارشان با مشکل مواجه می شود ، با استفاده از موقعیت خود ، به طور نامشروع به امکانات و تسهیلاتی برای خود و نزدیکانشان دست می یابند و از این طریق سطح زندگی خود را بالا می برند و به دیگران فخر فروشی می کنند و ...اینها را باید توسط قوه قضاییه ، دستگیر نمود و به سزای اعمالشان رساند و برای اینکه این افراد ، به سزای اعمالشان برسند و دیگر کسی از این کارها نکند ، ما باید سیستم نظارتی و سیستم قضایی خیلی قوی ایی داشته باشیم و ...
اما اکنون مدتی است به این دیدگاه رسیده ام که:
اینگونه افراد ، مهمترین چیز برایشان توانایی اقتصادی ، قدرت امضاء و برتری اجتماعی است. مگر مسئولیت و منصب را برای چه می خواهند؟ خدمت به مردم؟ این حرفها فریبی بیش نیست.ابزاری است برای رسیدن به هدف شخصی خودشان. اینها میخواهند از طریق مسئولیت و منصب ، به کانالهایی دسترسی داشته باشند که با استفاده از آنها بتوانند:
1- موقعیت اقتصادی و توان مادی خود را افزایش دهند ؛
2- در بعد اجتماعی ، دارای عنوان "ریاست" یا "مدیریت" باشند و بر دیگران سروری و آقایی کنند ؛
3- حرفشان و امضایشان ، قدرت داشته باشد و بتوانند مثلا کسی را سر کاری بگذارند (البته از اطرافیان و دوستان خود) یا کاری برای دوستان خود انجام دهند ؛
اینها هرگز نمی خواهند با بقیه مردم مساوی باشند و در سطح آنها باشند. میخواهند از این سه لحاظ ( اقتصادی ، اجتماعی ، نفوذ ) از دیگران بیشتر باشند. اگر شرایطی پیش بیاید که اینها با دیگران در "یک سطح مساوی" قرار بگیرند و "برتری" بر دیگران نداشته باشند ، برایشان از هر عذابی و شکنجه ای سختتر است. همسطح بودن با دیگران و نداشتن تفاوت با سایر مردم ، یا همان "عدالت اجتماعی" همان چیزی است که این افراد از آن فرار می کنند. چون می دانند که اگر عدالت اجتماعی در جامعه محقق شود ، اینان دیگر بر کسی برتری نخواهند داشت و "آقایی" نمی توانند بکنند.
عدالت اجتماعی ، برای اینان بزرگترین شکنجه است.
عدالت اجتماعی ، آنقدر مسأله مهمی است ، که برقراری آن ، مهمترین هدف پیامبران و امامان در عرصه جامعه بود. "توحید و خدا پرستی" ، یکی از اهداف مهم انبیاء بود ؛ اما هدف مهم دیگر آنها ، همین برقراری عدالت اجتماعی در جامعه بود. گرچه حالت کامل و بی نقص عدالت اجتماعی جز از طریق استقرار نظام توحیدی ، میسر نیست ، اماد حتی درجات پایین تر عدالت اجتماعی هم برای "برتری جویان" و "متکبران" قابل تحمل نیست و لذا با تمام وجود و امکانات ، با آن به مخالفت و مبارزه برمیخیزند. ائمه اطهار برای چه شهید شدند؟ برای اینکه میخواستند عدالت برقرار کنند و کسی بر کسی به ناحق برتری نداشته باشد و همه افراد یکسان از شرایط و امکانات بهرهمند شوند.
هر چیزی به قدر اهمیتی که دارد ، دشمن دارد. اگر دیدید که مسأله ای ، دشمن و مخالف ندارد ، بدانید که مسأله بی ارزشی است. عدالت اجتماعی آنقدر اهمیت دارد که در مورد حضرت امیر المومنین علی علیه السلام این جمله معروف گفته شده است که: قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ؛ یعنی: علی (ع) ، به خاطر شدت عدالتش بود که در محراب عبادتش کشته شد.
(روی عکس کلیک کنید)
یکی از مسایلی که در اسلام ، حائز اهمیت فراوان است ، « رضایت والدین » و « اطاعت از آنها » می باشد.
بر مسلمان فرض و واجب است که از پدر و مادرش فرمانبرداری نموده و از نافرمانی آنها بپرهیزد و اطاعت آنها را بجز شوهر که اطاعت و فرمانبرداری او مقدم بر اطاعت از پدر و مادر است بر اطاعت هر فرد دیگری مقدم دارد. مادامیکه بر معصیت و نافرمانی خدا و رسولش دستور ندهند. یعنی اطاعت از والدین در معصیت خداوند جائز نیست. مثلاً چنانچه پدر و مادر به کفر و الحاد یا نافرمانی خدا دستور دادند بر فرزند لازم است که به احسان و نیکی خود نسبت به آنان تداوم بخشد اما در معصیت و نافرمانی از اوامر و دستورات خدا از آنان اطاعت ننماید.
بنابراین ، از نظر اسلام ، اطلاعت از والدین چنان مهم است که دین ، به جز در معصیت و گناه ، این اطاعت را لازم و ضروری و واجب دانسته است.
رسول خدا(ص) فرمود:«اطاعت از پدر و مادر، اطاعت از خداست و نافرمانی از آنها،نافرمانی خداست».
پیامبر اسلام (ص) فرمود: من ارضی والدیه فقد ارضی الله و من اسخط والدیه فقد اسخط الله.
یعنی: آنکه پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است.
کنز العمال، ج 16، ص 470
قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ أَنْ یطِیعَهُ فِی کلِّ شَیءٍ إِلَّا فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ. (نهجالبلاغه، حکمت 399)
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّی است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت کند،
امام علی (ع) : کسی که پدر و مادر خویش را غمگین سازد عاق والدین شده است. بحار الانوار، ج 74، ص 64
همچنین پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) در حدیثی بسیار پندآموز فرمودند:
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران.
اهمیت رضایت والدین تا حدی است که هر کار نیکی ، بدون رضایت آنها ، در حقیقت نافرمانی والدین و بنابراین نافرمانی خداست. حتی رزمندگان ما ، شهیدان ما ، بدون اجازه والدین ، به جبهه نمی رفتند. با وجودیکه اسلام به یاری آنها نیاز داشت و آنها هم در آرزوی شهادت بودند ، اما همه چیز منوط به « رضایت والدین » بود و خلاف رضایت آنها کاری انجام نمی دادند. زیرا هیچ کار نیکی نمی تواند بر مقدمه بدی بنا شود و باز همچنان کاری نیک به حساب آید.
در زندگینامه رهبر معظم انقلاب ، می خوانیم که ایشان ، زمانی که در حوزه نجف اشرف مشغول تحصیل بودند و طلبه ممتازی بودند و بزرگان حوزه به آینده ایشان امید داشتند ، به تقاضای پدر پیر خود که نیاز به مراقبت داشتند ، تحصیل در حوزه پر رونق نجف اشرف را رها کردند و جهت مراقبت از پدر خود ، به ایران برگشتند و در آنجا تحصیلات خود را ادامه دادند.
حال ببینید:
آیت الله خزعلی در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی نقل می کند:
«در زمانی که سید محمد خاتمی به سمت وزارت ارشاد منصوب شد برای عرض تبریک به خدمت حضرت آیت الله خاتمی (پدر محمد خاتمی) رفتیم که با ناراحتی ایشان مواجه شدیم و ایشان گفت که خطرناک است. پسر من غربزده است» ( رضایت یا عدم رضایت؟؟)
سایت آقای هاشمی رفسنجانی در مطلبی با عنوان " چرا دوستی با دشمنان محال نیست" ، به این آیه قرآن استناد نموده است که :
وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم فصلت آیه 34
هرگز نیکى با بدى یکسان نیست. همیشه بدی را با بهترین عمل (نیکی) پاسخ بده تا همان کسی که گویی با تو بر دشمنی است، دوست تو گردد (ج 8 فرهنگ قرآن ، ص 67)
یکی نیست به ایشان بگوید:
شما این آیه را در خصوص مذاکرات هسته ای با آمریکا به کار بردید در حالیکه آیه فوق در دایره مومنین است. یعنی مومنین با هم بدی نکنند و به هم خوبی کنند. در این آیه ، قرینه ای وجود ندارد که بگوییم منظور قرآن ، "دشمنان" است. آیه اصلا در مقام بیان رفتار با دشمن نیست. فوقش علاوه بر مومنین ، شامل "نامسلمانان" ( نه دشمنان) هم بشود.
اگر هم دایره شمول آیه را گسترش دهیم و آن را شامل افراد نامسلمان در نظر بگیریم ، قطعا نامسلمانان غیر محارب را شامل می شود نه نامسلمانان محاربی که برای ضربه زدن به نظام اسلامی ، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند. حساب دشمن ، حساب دیگری است!
از سوی دیگر ؛ شما در خصوص دشمنان ، فقط همین یک آیه را دیدید؟ آیا آیات دیگر قرآن را که در خصوص دشمنان است ندیده اید؟
مثلا این آیه که می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلِیَجِدُواْ فِیکُمْغِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ( توبه – 123)
ای کسانیکه ایمان آورده اید! با کافرانی که نزدیک شمایند جنگ کنید و باید آنها در شما خشونت بیابند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است.
قرآن کریم در سوره بقره آیه 120 می فرماید:
لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم. قل ان هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی و لا نصیر.
یعنی: هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد تا (بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و) از آئین (تحریف یافته ) آنان پیروی کنی بگو هدایت تنها هدایت الهی است ، و اگر از هوی و هوسهای آنها پیروی کنی ، بعد از آنکه آگاه شده ای هیچ سرپرست و یاوری از ناحیه خدا برای تو نخواهد بود.
بین مسلمانان و نامسلمانان ، ( چه رسد به دشمنان!) می تواند « صلح » ایجاد شود اما « دوستی » هرگز!
در این خصوص قرآن کریم به صراحت می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی وعدوکم أولیاء تلقون إلیهم بالمودة و قد کفروا بما جاءکم من الحق... تسرون الیهم بالمودة و أنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم و من یفعله منکم فقد ضل سواء السبیل ( ممتحنه – 1)
ای کسانیکه ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید که با آنها اظهار دوستی کنید ، و حال آنکه قطعا به آن حقیقتی که برای شما آمده ( دین ) کافرند... شما پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم. و هر کس از شما چنین کند ، قطعا از راه درست منحرف گردیده است.
و باز قرآن کریم در سوره مائده آیه 51 می فرماید:
یاأیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض ومن یتولهم منکم فإنه منهم إن الله لا یهدی القوم الظالمین
یعنی: ای کسانیکه ایمان آورده اید! یهود و نصاری را دوستان خود مگیرید که بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستی گیرد ، از آنان خواهد بود. آری ! خداوند ستمکاران را راهنمایی و هدایت نمی کند.
به فرض که آیه مورد استناد شما در خصوص دشمنان باشد ( که در بالا توضیح دادیم ) ، چگونه از بین این همه آیاتی که در مورد دشمنان امر به جنگ می کند ( از جمله آیه بالا) شما تشخیص دادید که آیه مورد استناد شما باید ملاک عمل باشد نه آیات دیگر؟
و باز چرا از « صلح » که یک امر تاکتیکی است ، تعبیر به « دوستی » ( که یک امر قلبی است ) می کنید؟؟
آیا این ، تحریف معنای قرآن در جهت اهداف خودتان نیست؟؟ همانطور که مقام معظم رهبری نسبت به خطر تحریف شخصیت امام (ره) هشدار دادند و ما می دانیم که این خطر از کجا ناشی شده است!
اگر کوچکترین آشنایی با مطالب دینی داشته باشیبم ، به راحتی دو نوع اصلاح را می توانیم در متنون دینی رد گیری کنیم.
اصلاح نوع اول:
امام حسین علیه السلام در باره فلسفه قیامش فرمود :
اللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.
بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده بری رقابت در قدرت و دستیابی به کالی دنیا نیست; بلکه هدف ما این است که نشانه هی دینت را به جای خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.
و فرمود:
إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب.»:
من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا بری فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امّت جدّم می باشد، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.
اصلاح نوع دوم:
قرآن کریم در سوره بقره آیات 10 و 11 می فرماید:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لاَّ یَشْعُرُونَ
و چون به آنان گفته شود: «در زمین فساد مکنید»، مىگویند: «ما خود اصلاحگریم».بهوش باشید که آنان فسادگرانند، لیکن نمىفهمند.
از مطالب فوق به خوبی دریافت می شود که:
« اصلاح طلبی » همیشه بهانه ای در دست مفسدان بوده تا با این حربه در برابر انبیاء و پیروان آنها موضغ بگیرند و به مخالفت برخیزند. این « اصلاح طلبی » فقط سوء استفاده از نام است و حقیقت آن چیزی جز « فساد » نیست گرچه خودشان این را نفهمند! مشخصه این خط ( خط سوء استفاده از عنوان اصلاح طلبی ) ، مخالفت با انبیاء و سنن آنها و تعالیم دین الهی است.
« اصلاح طلبی » به معنای حقیقی آن ، روش امامان معصوم علیه السلام است که همان راه انبیاء را ادامه می داده اند و مشخصه این راه ، جهاد با استکبار و طاغوت زمان و نثار خون خود و عزیزان و یاران خود در این راه بوده است.
نتیجه نهایی:
تاریخ ، همواره شاهد سوء استفاده افراد و جریانهای مفسد از نام ها و عناوین نیک بوده است. فرعون ها ، نمرودها ، سامری ها ، یزیدیان ، همه و همه اعمال مفسده انگیز خود را با تمسک به نام ها و عناوین زیبا و مردم پسند انجام می داده اند. در زمان ما نیز شیطان بزرگ ، آمریکای جنایتکار ، در حالی مدعی پرچم داری دفاع از حقوق بشر است ، که هم خود دارای سابقه نجاوز نظامی به کشورهای دیگر است و هم در برابر تهاجمات نظامی و کودک کشی رژیم صهیونیستی در فلسطین و عربستان در یمن ، سکوت پیشه کرده و در پشت پرده آنها را یاری می دهد.
براستی آیا کسی از مفسدان تاریخ بوده است که اعمال خود را با واژه « فساد ، غارت ، و ... » نامیده باشد؟!
برای شناختن جریان اصلاح طلبی حقیقی از اصلاح طلبی مورد سوء استفاده ، تنها یک راه وجود دارد: استفاده از شاخص شرع و دین.
باید دید هر جریان و شخصی که مدعی اصلاح طلبی است ، آیا در راستای پیاده کردن احکام الهی ( مثل حجاب ، امر به معروف و نهی از منکر ، استکبار ستیزی ، برپایی نماز و اهمیت دادن به آن و ... ) حرکت می کند یا در جهت تضعیف آن ( و لو با بهانه های و عناوین ظاهرا فریبنده )؟ آیا اقدامات آن موجب تقویت دین در جامعه و ظهور آن می شود یا خیر؟
ابهام ، ابزار سوء استفاده مفسدان
البته ، همانند سوء استفاده از نام نیک " اصلاح طلبی " ، در طول تاریخ از نام نیک "دین" هم سوء استفاده می شده است. مانند قرآن بر سر نیزه کردن سپاهیان معاویه. لذا ما نمیگوییم هر کس نام دین را ببرد حتما آدم خوبی است و کارش درست است! اما چون دین ، دارای شاخصه های بسیار روشن و واضحی است که در قرآن و احادیث و سیره ائمه علیهم السلام و کتب علمای بزرگ تبیین گردیده است لذا به آسانی میتوان موارد سوء استفاده از آن را شناخت. به همین خاطر ، مفسدین ، برای توجیه اعمال فساد خود بیشتر سراغ نام ها و عناوین نیکی می روند که دارای ابهام باشند و "شاخصه" های روشن و واضحی برای سنجش آن در دسترس نباشد . مثلاً جریان یا کسی که مدعی اصلاح طلبی است ، با چه شاخصه هایی می توان عملکرد او را سنجید و " اصلاح طلبی " یا " آزادی" را مورد سنجش قرار داد و اصلاح قیقی را از اصلاح غیر حقیقی ( فساد ) و آزادی حقیقی را از آزادی غیر حقیقی تفکیک کرد؟ با سخنان فلان گوینده یا نویسنده؟ که هم بشر و جائز الخطاء است و در طول زمان ممکن است نظر خودش تغییر کند و هم صد گوینده و نویسنده دیگر وجود دارند که حرفهای او را رد و نظریات متفاوتی داده اند؟
سئوال: اصلاحات مورد نظر رهبران جریان سیاسی اصلاح طلبی در ایران ، کدام نوع فوق است؟ تقویت دین یا تضعیف آن؟
ببینید:
مسافری که قصد رسیدن به مقصدی دارد ، اگر چند قدم به طرف جلو ( مقصد ) گام بردارد و چند قدم به طرف عقب برگردد ، آیا به مقصد خواهد رسید؟
این ، حال ماست. عبادتهای ما ، گامهای ما به سمت جلو هستند. مقصد حرکت همه ما هم " خدا و بهشت او " است. در این میان ، گناهان ما ، قدمهای ما به سمت عقب هستند. عبادت ، هنگامی موثر است که گناه نکنیم ؛ هر گناهی ، اثر قسمتی از عبادات ما را خنثی خواهد کرد.
البته ، این به آن معنی نیست که با وجود گناه کردن ، نباید عبادت انجام دهیم! بلکه به این معنی است که عبادات خود را به وسیله گناه ، از بین نبریم.
امام علی (ع) می فرماید: اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات. یعنی: خودداری از انجام کارهای بد ( گناه ) ، مهمتر از انجام کارهای نیک است.
پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید: به دنبال هر کار بدی ، کار نیکی انجام بده تا اثر آن را محو کند.
قرآن کریم نیز می فرماید: إن الحسنات یدهبن السیئات. یعنی: بدرستیکه کارهای نیک ، کارهای بد را از بین می برد. (منظور از "کارهای نیک" در این جا ، خصوصاً "نماز" است. زیرا نماز ، برجسته ترین مصداق و نمونه کار نیک است).
جهت اطلاع بیشتر در مورد این بحث ، به لینکهای زیر مراجعه نمایید:
http://www.ghadeer.org/Book/113/18422
و:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=436027
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها
خون حق میچکد از ابروی محرابیها
باز هم حرمله... سرجوخهی وهابیها
کوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینهی کابوس، به منبر شده است
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند
تا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردند
لاشهخواران سقیفه، متلاشی گردند
میزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشان
خون دین میچکد از «دولت اسلامی»شان
بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع!
هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!
«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست
«عرش»… گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
شرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست!
گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاص ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایهی سرکش ما گردنِ دار افتاده
چشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتاده
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایم
به سر هر مژهای یک قمه برداشتهایم
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور است
مفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور است
قصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور است
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند
بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
بذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریم
پاسخ شیعه همین است که «صاحب داریم»
شاعر: احمد بابایی ( قرائت در محضر مبارک رهبر انقلاب )
منبع: http://www.askdin.com/thread3422-425.html#post703551
مولای ما نمونه دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی ، در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب ، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِییل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
( شاعر: سیّد حمید رضا برقعی - قرائت در محضر مبارک رهبر انقلاب)
منبع: http://www.askdin.com/thread3422-425.html#post703551
در یک میهمانی خانوادگی ، عمویم این داستان را که سالها پیش از یک روحانی شنیده بود تعریف کرد:
روزی پیامبری از خدا خواست که بدترین مردم شهر را به او نشان دهد. وحی آمد که فردا صبح زود برو کنار دروازه شهر. اولین نفری که از شهر خارج می شود ، بدترین مردم شهر است.
آن پیامبر صبح زود نزدیک دروازه شهر رفت. دید اولین کسی که از شهر خارج شد ، پیرمردی بود که همراه فرزندش بر الاغی سوار بودند...
پیامبر دوباره از خد ا درخواست کرد که خدایا! بهترین مردم شهر را به من نشان بده.
وحی آمد که شب نزدیک دروازه شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر می شود ، بهترین مردم است. آن پیامبر شب کنار دروازه شهر رفت و دید آخرین نفری که وارد شهر شد ، همان پیرمرد و بچه اش بودند که صبح دیده بود!
پیامبر از خدا سئوال کرد: چگونه این شخص ، صبح ، بدترین مردم بود ولی شب ، بهترین مردم شد؟ وحی آمد: برو از او بپرس که صبح که از شهر بیرون می رفتید با بچه ات درباره چی صحبت می کردید؟ پیامبر رفت و همین سئوال را از آن مرد پرسید.
پیرمرد گفت:
صبح که با بچه ام داشتیم از شهر بیرون میرفتیم تا به زمین کشاورزی مان برویم و غله های خودمان را درو کنیم ، فرزندم پرسید:
پدر! غله های ما چقدر است؟
گفتم: فلان مقدار.
فرزندم گفت: کسی هست که بیشتر از ما غله داشته باشد؟
گفتم: آری ، غله های فلانی ، فلان مقدار است.
فرزندم گفت: کسی هست که بیشتر از او غله داشته باشد؟
گفتم: آری ، بهمانی فلان مقدار غله دارد...
هی من میگفتم و هی پسرم می پرسید بیشتر از آن هم هست؟ هر چه از ثروتمندان شهر را می دانستم نام بردم.
باز پسرم پرسید: بیشتر از این مقدار ، هم چیزی هست؟
گفتم: آری! گناهان پدرت از اینها بیشتر است.
پسرم دوباره پرسید: چیزی هست که از گناهان تو هم بیشتر باشد؟
گفتم: آری! رحمت و بخشش خدا از گناهات پدرت هم بیشتر است.
( چون پیرمرد ، گناهان خودش را زیادتر از همه چیز دانست ، و رحمت خدا را از گناهان خودش هم بیشتر دانست ، خداوند او را بخشید و او به سبب همین کلام ، بهترین مردم شهر شد).