بهار در راه است...
بهار طبیعت، مرحله ای از یک حرکت زمانی است، ماندگار نیست، می آید و میرود، اما بهار قلبها، جزئی از زمان نیست لذا ماندگار است.
در آموزه های دین اسلام، قلب، قسمت خیلی مهمی از وجود انسان شمرده شده و عنایت ویژه ای به آن مبذول شده است.
قرآن کریم می فرماید:
یوم لاینفع مال و لابنون* الا من اتی الله بقلب سلیم؛ (سوره شعرا، 89-88)
یعنی: روز قیامت، روزی است که نه مال و نه فرزندان به حال کسی سود نمی بخشد، مگر کسی که با دلی پاک و سالم به سوی خدا بیاید.
لذا « قلب سلیم » ، کلید نجات انسان است. و اصولاً تمام دستورات دینی، هدفی جز رساندن انسان به درجه ای که دارای « قلب سلیم » شود (و لذا رستگار شود و « نجات » یابد)، ندارند.
و نیز در حدیث معروفی آمده است:
قلب المومن، عرش الرحمن.
یعنی: قلب مومن، عرش بزرگ خداست.
و باز خداوند می فرماید:
لم یسعنی أرضی و لا سمائی، و وسعنی قلب عبدی المؤمن.
یعنی: آسمان و زمین گنجایش مرا ندارند، اما قلب بنده مومنم گنجایش مرا دارد.
پس قلب، از طبیعت و حتی از آسمان و زمین هم بزرگتر و مهمتر است. لذا بهار آن هم بزرگتر و مهمتر از بهار طبیعت است.
اسلام، قلب کافران را « قلب مرده » می داند و قلب افراد گناهکار و اهل فسق را « قلب مریض » می داند و « قلب سالم » را قلب پرهیزگاران و مومنان می داند.
در همین رابطه، ببینید:
چگونه قلبمان سیاه می شود؟
سخت تر از سنگ
قلبهایتان همیشه سرسبز و بهاری باد
شاید شما هم مثل من در همین ایام که هنوز سال 1391 شروع نشده، زیاد دنبال تقویم سال جدید برای موبایل گشته باشید.
دو نمونه تقویم، تقدیم به شما عزیزان:
اولین تقویم، برنامه متنوعی است که علاوه بر بخشهای گوناگون، بخش روزشمار (تقویم) و اوقات شرعی (برای مراکز استانها) را هم دارد:
دانلود تقویم آفتاب طوس
تقویم دوم، یک تقویم ساده است که برای نیازهای پایه مناسب است:
دانلود تقویم 91
هدیه ویژه (گوش کنید)
تصویر یک صفحه از قرآن کریم که منسوب به خط حضرت علی (ع) میباشد در کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی توجه مراجعهکنندگان داخلی و خارجی این کتابخانه را به خود جلب کرده است:
اخیرا مسجدی در نزدیکی شهر مکه مکرمه کشف شد که در آن سنگ بزرگی وجود دارد و جملاتی از دست نوشته های مولای متقیان، حضرت علی (ع) بر روی آن نوشته شده است. کارشناسان مسائل آثار تخمین زده اند که عمر این مسجد که توسط کارگرانی که در حال حفاری کوه «جمرات» بودند کشف شد، به بیش از هزار و دویست سال باز می گردد:
منبع: http://www.askdin.com/thread9958.html
قال الصّادق علیه السّلام:
اصول المعاملات تقع على اربعة اوجه :
معاملة اللّه ، ومعاملة النّفس ، ومعاملة الخلق ، ومعاملة الدّنیا، وکلّ وجه منها منقسم على سبعة ارکان .
امّا اصول معاملة اللّه تعالى فسبعة اشیاء:
اداء حقّه ، وحفظ حدّه ، وشکر عطائه ، والرّضا بقضائه ، والصّبر على بلائه ، وتعظیم حرمته ، والشّوق الیه .
واصول معاملة النّفس سبعة :
الخوف ، والجهد، وحمل الاذى ، والرّیاضة ، وطلب الصّدق والاخلاص ، واخراجها من محبوبها، وربطها فى الفقه .
واصول معاملة الخلق سبعة :
الحلم ، والعفو، والتّواضع ، والسّخاء، والشّفقة ، والنّصح ، والعدل والانصاف .
واصول معاملة الدّنیا سبعة :
الرّضا بالدّون ، والایثار بالموجود، وترک طلب المفقود، وبغض الکثرة ، واختیار الزّهد، ومعرفة آفاتها، ورفض شهواتها مع رفض الرّیاسة .
فاذا حصلت هذه الخصال بحقّها فى نفس ، فهو من خاصّة اللّه وعباده المقرّبین و اولیائه حقّا.
شرح:
در حدیث شریف فوق، امام صادق (علیه السّلام) مهارتهای زندگی را به چهار دسته تقسیم فرموده اند:
الف- مهارت خداشناسی (اصول هفتگانه تعامل با خدا):
1- ادا کردن عملی حقوق الهی
2- استمرار عمل و حفظ حدود الهی
3- شکر نعمتهای الهی
4- راضی بودن به قضای الهی
5- صبر و تحمل سختی ها
6- بزرگداشت مرزهای خدایی
7- اشتیاق برای رسیدن به خدا
ب- مهارت خود شناسی (اصول هفتگانه تعامل با خود):
1- جهاد و خودسازی
2- ترس از جهنم
3- تحمل ریاضت
4- راستی همه جانبه
5- انجام کارها فقط برای کسب رضایت الهی
6- اخراج غیر خدا از سرزمین دل
7- تنظیم همه کارها با شاقول دین، عقل و فهم
ج- مهارت مردم شناسی (اصول هفتگانه تعامل با مردم):
1- بردباری و تحمل دیگران
2- بخشندگی
3- تواضع و فروتنی
4- سخاوتمندی و کرم و بزرگواری
5- مهربانی قلبی
6- مهربانی عملی
7- انجام درست هر کاری و هر چه را برای خود خواستن برای دیگران نیز خواستن
د- مهارت دنیا شناسی (اصول هفتگانه تعامل با دنیا):
1- قناعت و راضی بودن به کمترین امکانات
2- تقسیم شادی و دارایی خود با دیگران
3- نرفتن به دنبال چیزی که نیست
4- پرهیز از زیاده خواهی
5- بی رغبتی نسبت به دنیا
6- آفت شناسی
7- فرار از خواسته های نفسانی و ریاست طلبی
و در پایان حدیث شریف فوق، حضرت امام صادق علیه السّلام اهداف سه گانه مهارتهای زندگی را چنین نام می برند:
1- بنده اختصاصی خدا شدن
2- کسب قرب الهی به عنوان بالاترین درجه خلوص و بندگی
3- عضویت در جمع عاشقان خدا
(برگرفته از مجله پیوند، شماره 388)
در خصوص مطلبی که در سایت یک شرکت فعال در زمینه موسیقی، درمورد نقدی که بر حضور یکی از کاندیداهای نمایندگی مجلس در برنامه موسیقی آن شرکت انجام شده بود، درج شده (کلیک کنید)، جهت اطلاع عمومی و قضاوت صحیح، مطالعه متن زیر مفید است:
فتوای مقام معظم رهبری در مورد استفاده از آلات موسیقی و یا اشتغال به نوازندگی در پایگاههای بسیج ویا برنامه های آن ،جهت جذب جوانان:
« استفاده از آلات و ابزار موسیقی در نواختن مطرب لهوی حرام است، و استعمال این قبیل آلات حتی در غیر موسیقی مطرب لهوی اگر مستلزم مفاسدی باشد جایز نیست. ولی استفاده از آلات موسیقی در نواختن موسیقی غیر مطرب لهوی چنانچه مفاسدی بر آن مترتب نباشد فی نفسه منعی ندارد، لیکن در هر صورت ترویج موسیقی و اهتمام و اشتغال به آن با هدفهای نظام جمهوری اسلامی منافات دارد مخصوصا اشتغال به نوازندگی در پایگاههای بسیج برای عزیزان بسیجی وجهی ندارد و صلاح نیست، جلوگیری ازمحرمات و مفاسد اجتماعی و جذب جوانان و نیروی مقاومت اسلامی راهش پرداختن به نوازندگی نیست، بلکه باید از طریق امر به معروف و نهی از منکر و کارهای فرهنگی مناسب اقدام شود، ان شاءالله موفق باشید ».
قرآن کریم:
فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما
نه چنین است. قسم به خدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاکم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی هیچگونه اعتراضی در دل نداشته و کاملا از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.
(سوره نساء -آیه 65)
این نوجوان را می شناسید؟
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ (ممتحنه - 6)
آری، براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند.
برای آشنایی بیشتر با این شهید نوجوان، زندگی او، ماجرای جبهه رفتنش و متن وصیت نامه اش، این مطلب را بخوانید.
با توجه به اهمیت سخنان رهبری که پس از قرآن و حدیث، بزرگترین راهنمای ما و منبع کسب معرفت و هدایت می باشد و با توجه به اینکه “صحبت کلامی” ماندگار نیست، همیشه نیاز به “دسترسی مکتوب به متن کامل سخنان رهبری” (پس از هر سخنرانی ایشان) را حس می کردم و آرزو داشتم که پس از هر سخنرانی، متن کامل (نه برگزیده) سخنان ایشان فوراً در دسترس عموم قرار می گرفت. چون نیاز داریم که هر چند وقت یکبار این سخنان را بشنویم و مرور کنیم و مانند چراغی روشن، لحظه به لحظه از نور آن بهره گیریم.
امروز تصادفاً دیدم که سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی در اقدامی بسیار به جا و مفید، همه سخنرانی ها و بیانات مقام معظم رهبری را از سال 1379 تا کنون به صورت متن گردآوری کرده است.
برای مطالعه سخنرانی مورد نظر، ابتدا وارد این سایت شوید: ورود
آنگاه در سمت راست صفحه، درست زیر تمثال شهید آوینی، یک ستون می بینید که از چندین ردیف تشکیل شده و هر ردیف، مربوط به یک موضوع می باشد.
در این ستون، مسیر زیر را بروید:
معارف اسلامی > بیانات مقام معظم رهبری
حال ، می توانید سخنان و بیانات آقا را ابتدا بر حسب سال و سپس بر حسب مناسبت آن، پیدا نموده و مطالعه نمایید.
کاندلیزا رایس:
(وزیر سابق امور خارجه آمریکا)
«رهبر ایران می تواند نقشه هایی را که بهترین ذهن ها با بیشترین بودجه ها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریان ماهر اجرای آن را برعهده گرفته اند، با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند».
(خانم رایس هم فهمید، اما برخی ها نفهمیدند).
برخی از خوانندگان وبلاگ، از منبع مطلب فوق پرسیده بودند. منبع این مطلب، هفته نامه پرتو است که بنده تصویر آن را در اینجا قرار می دهم:
به گزارش مشرق ، سید مسعود شجاعی طباطبایی ،( متولد 1342 ) می گوید:
« تو اوج درگیری با دشمن در ارتفاعات قلاویزان ، جایی که تا سه مرحله عراقیها رو عقب زده بودیم ، در اوج گرما، با انفجار خمپاره ها و شلیک گلوله ها ، دوربین به دست راه افتادم تا روحیه بخش دل پاک بچه ها باشم. به سنگری رسیدم بدون سقف در حالیکه بچه ها به شدت مشغول نبرد بودند. در این میان یکی از این دسته های گل منو دید و گفت:
- برادر! یک عکس از من می گیری؟
- عزیزم ، روراست زیاد فیلم برام باقی نمونده ، ناراحت نشیا ، عکس یادگاری نمی گیرم.
- خوب اگر من بهت بگم تا چند لحظه دیگه تو این دنیا نیستم ، ازم عکس می گیری؟
- برادرم ، این حرفها چیه ، من مخلصتم . (نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم ، یه حس مبهم ولی زیبا تو چشماش موج می زد.)، بشین فدات بشم تا یه عکس خوشگل ازت بگیرم. ولی یه شرط داره؟
- چه شرطی قربونت برم.
- این که اسم منو حفظ کنی !
- تو از من عکس بگیر من هم اسم خودتو و هم اسامی فامیلاتو برات حفظ می کنم!
- سید مسعود شجاعی طباطیایی!
- بابا این که یه تریلی اسم شد ، می تونم همون آقا سیدشو حفظ کنم!(با خنده)
- باشه عزیزم، تا ما رو اینجا نکشی ول نمی کنی . بشین اونجا ...
- حجله ای باشه ها آقا سید ، صبر کن این عطر تی رزم رو بزنم ، مدالمو (مدال غنیمتی از عراقی ها بود) به سینه بزنم
( حالا بچه هایی که پشت خاکریز مشغول تیر اندازی ونبرد بودند ، نگاهشون متوجه ما شده بود و از بستن چفیه او به سرش ، عطر زدن و مدال آویزون کردنش می خندیدند.)
- کلیک...
- دست گلت درد نکنه ، زیاد از اینجا دور نشی ها ، کارت دارم...
....هنوز چند قدم دور نشده بودم که صدای الله اکبر بچه ها بلند شد ، این به این معنا بود که اتفاقی افتاده...
برگشتم دیدم خمپاره درست خورده بغل دستش...
دوربینمو بالا گرفتم ، در حالیکه چشممام از اشک پر شده بود ، عکسی از شهادتش گرفتم.
راستی شما می دونید این خود آگاهی از لحظه شهادت از کجا سرچشمه گرفته بود؟ »
نقل از: عکسی که نمی خواستم بگیرم +عکس
واقعاً چرا غروب جمعه ها اینقدر دلگیر است؟
( قید «واقعاً» را به این دلیل آوردم، تا سعی کنیم در حوزه علم به این سئوال جواب بدهیم نه در حوزه احساس و ادب ).
من حدس میزنم به این دلیل که وقت جدایی ما از آن چیزی که دوست می داشتیم (روز تعطیل) است. انسان همیشه موقع جدا شدن از چیزهایی که دوستشان دارد، احساس نامطلوبی دارد.
در ذهن خود تصور کنید: یکی از آشنایان شما که با او بسیار مأنوس بوده اید (مثلاً یک عضو خانواده) قصد یک مسافرت چند روزه دارد، قرار است تا چند روز او را نبینید. در لحظه ای که آن فرد مسافرتش را شروع می کند (یعنی لحظه جدایی شما از چیزی که دوستش دارید یا با آن مأنوس بوده اید) انسان احساس خاصی دارد که تقریباً شبیه به حس دلگیر بودن غروب جمعه هاست.
اینکه گفتم « تقریباً » ، به این دلیل بود که (اگر خوب دقت کنیم می بینیم که) دلگیری غروب جمعه ، یک چیز قویتر و پررنگتر از «وداع با افراد آشنا» است. انگار آن چیزی که در غروب جمعه، ما از پایان یافتنش ( = رفتنش) دلگیر می شویم، پیوندی به مراتب محکمتر و بنیادی تر از پیوند« افراد آشنا و خویشاوند » با ما دارد.
مگر اینکه یکسری عواملی توجه انسان را به طرف خودشان جلب کنند و انسان از این احساس (دلگیری غروب جمعه ها) غفلت بکند. و گرنه اگر این اتفاق نیفتد، هر کسی متوجه این احساس در درون خود خواهد شد. به همین دلیل است که معمولاً افراد کم سن و سالتر بیشتر متوجه این مسأله می شوند تا بزرگترها. چون ذهن افراد بزرگتر، درگیر مسائل فراوانی است که باعث غفلت آنها از برخی مسایل دیگر می شود. البته همین افراد بزرگتر نیز گاهی که درگیری ذهنی کمتری داشته باشند، متوجه این مسأله می شوند.
دقت کرده اید که این احساس دلگیری، در ساعات آخر روز جمعه شروع می شود و کم کم زیاد می شود تا اینکه دقیقاً همزمان با اذان مغرب، به بیشترین حد خود می رسد و چند دقیقه بعد (همراه با پایان یافتن اذان مغرب)، تمام می شود؟
به یک چیز دیگر هم دقت کرده اید؟ نقطه مقابل دلگیری غروب جمعه ها؟ یعنی احساس شادی و شور و اشتیاقی که آدم در ظهر پنج شنبه به بعد، دارد؟ انگار انتظار فرا رسیدن یک « چیز دوست داشتنی » را می کشد (حتی اگر برنامه خاصی برای پر کردن وقت فراغت جمعه اش هم نداشته باشد که بگوییم این احساس، به خاطر انتظار آن کارهای مورد علاقه اش است).
در ظهر پنج شنبه ها، ما انتظار (آمدن) چه چیزی را می کشیم که در غروب جمعه از پایان یافتنش ( = رفتنش ) دلگیر می شویم؟
این چیست که با ما مأنوس است و برایمان عزیز است و گویا با « اعماق جان » ما پیوند آشنایی و حتی خویشاوندی و حتی وحدت (یکی بودن) دارد، اما ما آن را نمی شناسیم؟
من نمیدانم، آیا این احساس فقط در ما ایرانی ها ( که فرهنگ خاصی داریم و روز جمعه روز تعطیلمان است) وجود دارد یا در سایر ملیتها و پیروان ادیان دیگر هم وجود دارد؟ یا آنها چنین احساسی را در روز دیگری از هفته که برایشان تعطیل است دارند؟ کاش آنهایی که دوست خارجی دارند و با افراد خارجی چت میکنند، این سئوال را از آنها بپرسند.
این چیز هر چه هست، گرچه ما آن را نشناسیم، اما « جان » ما او را می شناسد. او با « جان » ما یک پیوند بسیار عمیق دارد. وگرنه چه دلیلی دارد که ما بی صبرانه اشتیاق آمدن چیزی را داشته باشیم که آن را نمی شناسیم و با آن پیوندی نداریم؟ و از پایان یافتن ( = رفتن ) چیزی دلگیر و غمناک شویم که هیچگونه دوستی و مهر و محبتی با ما ندارد؟
این دوست نامرئی کیست؟ این چه پیوندی است که بین ما و او وجود دارد؟ چرا اینقدر برایمان عزیز است؟ چرا از همه کس برایمان آشناتر و به ما نزدیکتر است؟ اگر او را شناختیم، چه کار باید برای این دوست گرامی و یار مهربان بکنیم؟
جای یک تحقیق علمی در این زمینه وجود دارد.