وقتی کلمه «تنبلی » را می شنویم ، اغلب به فکر دانش آموزان می افتیم و گمان می کنیم صفت تنبلی مربوط به دانش آموزان است و باعث می شود که آنها در درسشان نمرات خوبی کسب نکنند. اما واقعیت آن است که تنبلی ، یکی از بزرگترین دردهایی است که اغلب ما در درجات مختلفی به آن گرفتاریم و خودمان خبر نداریم یا نمی خواهیم خبر داشته باشیم!
ما که الحمد لله اهل گناهانی چون شرب خمر و قمار و بی عفتی نیستیم، آن چیزی که ما را از رشد و رسیدن به درجات بالا باز می دارد ، همین « تنبلی » خودمان است. حال نداریم قرآن بخوانیم ، حال نداریم به مسجد یا نماز جمعه برویم ، حال نداریم لای مفاتیح را باز کنیم.
غالباً فکر می کنیم تنبلی یعنی کار نکردن و بیکار نشستن. اما این فقط یک شکل تنبلی است. تنبلی در چند شکل می تواند وجود داشته باشد:
1- انجام ندادن هیچ کار ( بیکار نشستن ): این شکل که شکل ساده تنبلی است و به راحتی قابل تشخیص است، اتفاقاً کم بروز می کند.
2- انجام دادن کارهای بیهوده و غیر ضروری: آدم 2 ساعت پای کامپیوتر می نشیند و با فایلهای مختلف کلنجار میرود و اگر بعد از 2 ساعت ، از خودش بپرسد من در این مدت چه کار مفیدی انجام دادم؟ هیچ پاسخی نمی تواند به خودش بدهد. تماشای تلویزیون در زمانی که برنامه آن نه تنها به دردمان نمیخورد بلکه اصلاً مورد علاقه ما هم نیست و فقط چون کاری نداریم که انجام بدهیم ، جهت گذراندن وقت داریم به صفحه تلویزیون نگاه می کنیم ، هم از این نوع است. مثال دیگرش برگ زدن مجله یا حتی خواندن مطالبی از روزنامه هاست که نه به دردمان میخورند و نه مورد علاقه مان هستند. ما در حالی وقت زیادی را صرف این کارهای بیهوده می کنیم که 10 دقیقه زمان خواندن یک نماز واجب ، در نظرمان خیلی زیاد است و تا می توانیم آنرا به تأخیر می اندازیم و وقتی هم که شروع به خواندن کردیم ، می خواهیم هر چه زودتر به پایان برسد!
3- پرداختن به امور صرفاً دلخواه به نحو افراطی و رها کردن کارهای لازم: آدم پای تلویزیون می نشیند و فرضاً 90 دقیقه یک مسابقه فوتبال را تماشا می کند یا یک فیلم سینمایی یک ساعت و نیمه را می بیند ، اتفاقاً به آن علاقه دارد و لذت هم می برد ( تفاوت با شکل قبل ) اما « فایده عقلایی » ندارد و در ازای وقتی که از او صرف شده چیزی به دست نمی آورد. مثال دیگرش افراط در روابط اجتماعی است: به یک میهمانی و صله رحم میرویم ، خیلی هم خوب است ، ثواب هم دارد ، ولی یک ساعت نشستن کافی است. زیاد نشستن و پراکنده گویی کردن علاوه بر اینکه هیچ فایده ای ندارد و فقط اتلاف وقت است ما را در معرض گناهانی همچون غیبت و ... هم قرار می دهد.
4- انجام دادن کارهای کم اهمیت و رها کردن کارهای مهمتر: این را هم میتوان یک نوع تنبلی به شمار آورد. در مورد حضرت علی (ع) نقل شده است که وقتی میخواستند از بین دو کار خوب ، یکی را انتخاب کنند ، سخت ترین آنها را انتخاب می کردند (نقل قریب به مضمون).
معمولاً ما فکر می کنیم که تعداد معدودی از مردم « نابغه » هستند و اکثر مردم ، آدمهای عادی هستند. اما من فکر می کنم تقریباً همه مردم نابغه و عارف و هنرمند و ... هستند و فقط تعداد انگشت شماری ممکن است اینگونه نباشند. منتهی اکثر مردم به دلایلی نبوغ و عرفان و هنرشان بروز نمی کند. یکی از مهمترین این دلایل ، تنبلی کردن و راحت طلبی است. پندار عمومی این است که فرد نابغه ، در حالیکه در خانه اش روی مبل نشسته ، بی هیچ زحمتی ، از ذهنش طرحهای علمی تراوش می کند! یا یک عارف بی هیچ تلاشی ، حجابها از جلوی رویش کنار میروند و درهای غیب و شهود به رویش باز می شود! یا یک هنرمند ، به طور مادر زاد از انگشتان دستش هنر می تراود! در حالیکه حقیقت این است که هیچ چاهی به آب نمی رسد مگر بعد از بیل و کلنگ زدنهای فراوان و شکافتن زمین و مبارزه با سنگهای سخت. البته درست است که برخی زمینها نرمترند و برخی سفت تر. اما درهمین زمینهای نرم هم هیچ چاهی را نمی توان بدون عرق ریختن و نفس نفس زدن به آب رساند.
تبلیغات تلویزیون را ببینید: تبلیغ انواع کتب کمک درسی و موسسه های آموزشی و ... برای هر چیزی یکجور کتاب طراحی کرده اند: کتابهای مخصوص امتحانات ، کتابهای مخصوص ارتقاء معدل ، و ... . اینها برای چیست؟ مگر « یاد گرفتن درس » یک چیز است یا چند چیز؟ خوب کسی که درس را یاد بگیرد ، هم در امتحانات پایان ترم قبول می شود ، هم معدلش بالا میرود ، هم در کنکور موفق می شود. مگر کتابهای رسمی آموزش و پرورش که توسط بهترین کارشناسان و با متقن ترین اسلوب علمی روز دنیا طراحی شده اند چه چیزی کم دارند؟ مگر دولت بعد از صرف این همه هزینه گزاف برای آمورش و پرورش ، در امر تدوین کتب درسی چیزی کم گذاشته است؟ به نظر من واقعیتی که زیربنای همه این کارها قرار دارد این است که مردم راحت طلبند و دنبال « روشی » برای موفقیت می گردند که نیاز به تلاش نداشته باشد! یا لااقل بتوان با تلاش کمتر ، به موفقیت بیشتری رسید. این فکر اصلاً صحیح نیست. هیچ فرمول جادویی برای موفقیت بدون تلاش کردن وجود ندارد. راز بزرگ موفقیت همان کلمه آشنایی است که مردم از آن فراری هستند: « تلاش ».
دیشب خوابی دیدم. اما بیان آن نیازمند یک مقدمه است:
حدوداً از سن دبیرستان ، گرایش خاصی در من ایجاد شد و آن علاقه به سادات بود. به طوریکه مثلاً اگر کاری داشتم و باید به مغازه ای میرفتم ، مغازه ای را که صاحبش سید بود بر مغازه های دیگر ترجیح میدادم حتی اگر می دانستم که جنس آن نامرغوب است یا گرانتر میدهد. سید بودن فروشنده برایم یک ارزشی بود که مهمتر از جنس مرغوب یا قیمت مناسب بود. همین گرایش در ازدواج هم اثر گذاشت. به طوریکه برای انتخاب همسر ، فردی را که سید بود بر افرادی که سید نبودند اما در سایر کمالات و ارزشهای دیگر برتر بودند ( حتی در صفات اخلاقی مثل صبر و حلم و ... ) در نظر من ارجح بودند. و همیشه این شعر را می خواندم:
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا *** ما همه بنده و این قوم خداوندانند.
( نیازی به تذکر نیست و هر عاقلی می داند که این مسأله در حیطه مسایل شخصی است و مسایل اجتماعی مثل انتخابات و ... قطعاً فرق می کند ).
دیشب فرزند خردسالم فضولی کرد و مادرش با او برخورد کرد و او هم ناراحت شد و گریه کرد. من با خودم فکر کردم که کاش همسرم در اینجا با حلم بیشتری برخورد می کرد تا کودک نرنجد. و بعد به خودم گفتم: خودت سید بودن را بر دیگر صفات ترجیح دادی وگرنه در اطرافیان نزدیک افرادی بودند که اخلاقیات خیلی خوبی داشتند. با خودم گفتم: به اینترنت می روم و پستی می زنم و به کاربران میگویم که برای زندگی مشترک آینده ، صفاتی را که به درد زندگی می خورد مورد نظر قرار دهید و احساسی برخورد نکنید و ...
شب خواب دیدم: گویا قیامت شده است. جمعیت عظیمی بود. شخصی که کمی فربه بود و شکمش کمی بزرگ بود در جلوی جمعیت ایستاده بود و ترازوی بزرگی در دست داشت. مردم به صف بودند و یکی یکی جلو می رفتند و آن شخص با ترازویش ، مردم را به « سالم » و « ناسالم » تفکیک می کرد و هر دسته را دیک جانب خود قرار می داد. نوبت من که شد و در ترازو قرار گرفتم ، آن شخص ( که با توجه به صفات ظاهری اش که در کتابها خوانده بودم و نیز مسئولیتی که آنجا داشت فکر می کنم حضرت علی (ع) بودند ) به من فرمود: تو شکمت پر از عفونت است.... اما ما تو را به عنوان یک آدم سالم می پذیریم.
( آن قسمت نقطه چین را برای این ننوشتم چون مطمئن نیستم که خودشان چیزی فرمودند یا اینکه من استنباط کردم. ولی به حد یقین می دانم که علت اینکه مرا با وجود پر بودن از عفونت ، به عنوان آدم سالم پذیرفتند ، این بود که من همیشه سادات را بر غیر سادات ترجیح می دادم و لو اینکه غیر سادات از سایر لحاظها بر سادات برتری داشتند).
لذا آمدم به اینترنت تا به کاربران بگویم: هر گاه یک سید طرف ارتباطتان بود ، فکر نکنید که او یک آدمی است مثل سایر آدمها با این تفاوت که سید است. بلکه فکر کنید شخص علی ابن ابی طالب (ع) طرف ارتباطتان است و همانگونه که اگر امیر المومنین (ع) طرف ارتباطتان بود به آن حضرت احترام میگذاشتید ، به آن سید هم همانگونه احترام بگذارید.