از یک طرف گاهی پیش می آید که آدم نزد اطرافیانش ، از برخی مسائل خودش صحبت می کند و مطالبی را با آنها در میان می گذارد ؛ که یک امر کاملاً طبیعی است.
از طرف دیگر ، افراد با هم متفاوتند و عملکردهای روانی آنها با هم تفاوت دارد. مثلاً برخی افراد در هنگامی که در برابر فرد یا موضوعی ، قصد دفاع از خود را دارند ، عادت دارند که پای دیگران را نیز به نفع خود به وسط بکشند تا بدینوسیله نشان دهند که آنها در نظر و عقیده خودشان تنها نیستند و دیگران هم با آنها هم نظر و هم موضع هستند. خصوصاً با توجه به اینکه در این جور حالتها ( که انسان در وضعیت تدافعی یا تهاجمی قرار می گیرد ) غالباً عقل او کار نمی کند و بیشتر ، احساس او هدایت عملکرد او را در دست می گیرد.
لذا گاهی پیش می آید که افرادی ، به قصد دفاع از خود ، مطالبی را که دیگران ( ولو سالها قبل ) با آنها در میان گذاشته اند ، بازگو می کنند و به این ترتیب مسایلی را که ما مایل نیستیم کسی بداند ، آشکار می کنند و بدون اینکه بخواهیم ، پای ما به برخی جریانات و موضعگیریها کشیده می شود.
این امر هم خیلی به مذهبی بودن یا نبودن فرد – به معنی اعتقادات او - ربطی ندارد ، بلکه به اخلاق و روانشناسی وی مربوط می شود و اخلاق هم غیر از تدین است. چنانچه در حدیثی آمده است که وقتی خواستگاری به منزل شما آمد ، هم تدین او را بررسی کنید و هم اخلاقش را. لذا افراد مذهبی هم ممکن است اگر روزی در شرایط فوق العاده قرار بگیرند ، ناخودآگاه از این تاکتیک استفاده کنند.
لذا عقل و احتیاط حکم می کند که مسأله ای را که نمیخواهیم عموم مردم بدانند ، حتی به افراد نزدیک خود هم نگوئیم تا خیالمان از بابت اینکه روزی پایمان به مسائل ناخواسته کشیده شود ، کاملاً راحت باشد.
توجه کنیم که « راز داری » به معنی نگفتن راز به افراد غریبه یا دشمن نیست ؛ چون هیچ موجودی اینکار را نمی کند! بلکه به معنی نگفتن راز به دوستان و افراد نزدیکمان است.