حقیقت « گناه » ، مقابل حقیقت « عبادت » و ضدّ آن است. لذا وقتی به ارزش و اهمیّت عبادت پی ببریم ، به بدی و زشتی گناه نیز پی خواهیم برد.
با دقّت در آموزه های دینی در می یابیم که ما با هر عبادت ، یک قدم به خداوند نزدیکتر می شویم. پس حقیقت عبادت چیزی شبیه به یک قدم جلوتر رفتن است.. پس حقیقت « گناه » که ضد حقیقت عبادت است چیزی شبیه به یک قدم به عقب برگشتن و یک قدم از خدا دورتر شدن است. البته برخی عبادتها یا گناهان آنقدر بزرگند که به جای یک قدم ، مسافتهای خیلی طولانی تری انسان را جلو و عقب می برند.
حال که حقیقت گناه بیان شد، اهمیّت آن وقتی مشخص میشود که توجّه کنیم هیچ چیز در عالم مهمتر از رفتن ما به سوی خدا نیست. تمام عالم و موجودات و حوادث آن مثل خورشید و باران و درختان و حیوانات و جامعه انسانها و مسایل فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و شغل و ازدواج و خانواده و بازی و دوستان و مدرسه و ... مقدّمه رفتن ما به سمت خدا است. زیرا وقتی ما به دنیای اطرافمان نگاه می کنیم می بینیم که همه چیزهای موجود در جهان تحت اختیار انسان قرار دارند یا به عبارت دیگر، برای انسان که اشرف مخلوقات هست آفریده شده اند. حال جای این سئوال است که خود انسان برای چه منظوری آفریده شده است؟ چرا جهان و این همه موجودات آن در اختیار انسان قرار گرفته است؟
خداوند در قرآن می فرماید: « و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ». یعنی: جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند. و گفتیم که « گناه » ضدّ « عبادت » است. پس گناه یعنی هدر دادن تمام امکانات عالم و ناسپاسی در برابر آن.
از همین جا مشخص میشود که حقیقت « گناه » ، چیزی است که ضدّ نظام جهان آفرینش است و با نظام عالم همخوانی ندارد. میدانیم که هر گاه چیزی با یک سیستم همخوانی نداشته باشد ، موجب بروز آسیب و اختلال در آن سیستم میشود. مثل وقتی که آدم غذای ناجوری بخورد که با دستگاه گوارش او سازگاری نداشته باشد. لذا گناه نیز برای شخص انجام دهنده آن، موجب بروز دردسر میشود. خیلی از مشکلاتی که در زندگی برای انسان پیش می آید ، به علّت گناه است. دانشمندان دینی می گویند: وقتی فردی مرتکب یک گناه می شود ، این امر چند پیامد سوء برای او دارد، که برخی از آنها عبارتند از:
الف- مجازات: مجازات به عذابی گفته می شود که فرد گناهکار در جهان آخرت می چشد.
ب- مکافات: مکافات به بلایی گفته می شود که فرد گناهکار در همین دنیا می بیند.
ج- سلب توفیق: به این معنا که خداوند قبل از اینکه بنده اش مرتکب این گناه شود ، برای او نعمتی (مادّی یا معنوی) را مقرر فرموده بود تا در زمان خاصّی به او عطا فرماید ، اما به دلیل گناهی که فرد مرتکب شده است ، خداوند دیگر آن نعمت را به او نخواهد داد. در احادیث معصومین (ع) آمده است که گناه مانع رزق می شود. همچنین گناه باعث مستجاب نشدن دعاها می گردد.
بر این اساس ، فرد با ارتکاب هر گناه ، هم عذاب خود در جهان آخرت را بیشتر می کند ، هم موجب بروز بلاها و سختی های بیشتری در زندگی دنیوی خود می شود و هم توفیق رسیدن به نعمتهایی را از دست می دهد.
البتّه آنچه گفته شد، تنها پاره ای از آثار سوء ناشی از گناه است. گناه زیانهای هولناک دیگری هم دارد. مثلاً هر بار که بنده ای گناه می کند ، مقداری از نور درون او ( نوری که خداوند از آغاز در درون همه بندگانش به ودیعه گذاشته است ) کاسته می گردد. وقتی فردی بر اثر گناهان متعدّد ، نور درونش را تا حدود زیادی از دست داد ، دیگر نمی تواند در زندگی خوب تصمیم بگیرد و ممکن است در برهه های حسّاس زندگی تصمیمهای اشتباهی بگیرد که برخی از آنها قابل جبران نباشد و به بدبختی او منجر شود.
در احادیث معصومین (ع) نیز به این نکته اشاره شده است که گناه به تدریج قلب انسان را فرا می گیرد و وقتی گناه بر قلب چیره شد ، قلب را « زیر و رو » و « واژگون » می کند. در تشریح این نکته ، باید توجّه کرد که قلب انسان مثل یک ظرف است. همچنانکه اگر ظرفی واژگون شود و دهانه آن رو به پائین و کف آن رو به بالا قرار گیرد ، همه محتویّاتش خالی می شود و هیچ چیز دیگری را هم نمی توان درون آن قرار داد، گناه هم با قلب همین کار را انجام می دهد. اهمیّت این نکته وقتی بیشتر مشخّص می شود که بدانیم جای خیلی از امور خیر و نیک ، قلب انسان است که از مهمترین آنها می توان از « هدایت » (یعنی یافتن راه درست) نام برد. بر این اساس ، قلب فرد گناهکار ، نمی تواند جای هیچ امر خیر و نیکی باشد. و چون « شر » معنایی جز « عدم خیر » ندارد ، لذا معلوم می شود که قلب فرد گناهکار ، از شر ها پر است. ولو اینکه خودش به آن آگاه نباشد.