امّا چرا ما متوجّه دردسر های ناشی از گناه نمی شویم؟
چون ما ذهنمان را بر اساس « محسوسات » و روابط طبیعی بین آنها پرورش داده ایم و عادت کرده ایم که بر این مبنا فکر کنیم . «محسوسات» یعنی چیزهایی که توسط حواس پنجگانه درک می کنیم. مثل: دیدنی ها ، شنیدنی ها ، بوئیدنی ها ، لمس کردنی ها و چشیدنی ها که همگی ماهیّت مادّی دارند. جهان ما ، دارای ابعاد مختلفی است. هم دارای بعد محسوس است و هم دارای بعد معقول و حقیقت. بعد معقول جهان چون ماهیّت مادّی ندارد لذا توسط حواس پنجگانه قابل درک نیست. اما با تعقّل و تفکّر می توان به آن پی برد. بعد محسوس جهان ، مانند پرده ای روی بعد معقول آن را پوشانده است. اشخاص ظاهر بین فقط همین بعد ظاهری را می بینند و از چیزهایی که در پشت آن قرار دارد غافل هستند. برای مثال اگر در حین راه رفتن زمین خوردیم ، فکر می کنیم: زمین هموار نبوده ، یا سنگی جلوی پایمان بوده ، یا حواسمان جای دیگری بوده و از این قبیل علّتهای محسوس و طبیعی. امّا فکر نمی کنیم علّتش ممکن است این باشد که دیروز مادرمان را از خودمان ناراحت کرده ایم.
این طرز فکر هم به خاطر این است که اوّلاً محسوسات برای انسانها آشناتر اند تا معقولات ، ثانیاً ما آنقدر از نظر فکری و عقلی آنقدر رشد نکرده ایم که بتوانیم فراتر از محسوسات را هم در نظر بگیریم ، ثالثاً سیستم آموزشی کشور ما از ابتدای دبستان تا آخر دانشگاه ، کپی گرفته شده از سیستم آموزشی غربی است. یعنی گر چه ما مسلمانیم ، امّا نگاهمان به جهان و حوادث آن، نگاه غربی است. و غرب هم غیر از مسایل مادّی و محسوس و روابط طبیعی بین آنها ، چیز دیگری را قبول ندارد. همانگونه که مقام معظم رهبری (روحی و ارواحناه له الفداء) تأکید دارند که باید علوم انسانی دانشگاهها ، اسلامی بشود.
حال این سئوال قابل طرح است که: چرا با وجود این همه زشتی و زیان ، برخی افراد مرتکب گناه می شوند؟
پاسخ این است که آن چیزی که « ضرر و زیان » را از « سود و فایده » تشخیص می دهد ، نیروی « عقل » است. به همین خاطر است که بچه های کوچکی که هنوز عقل چندانی ندارند ، یا افرادی که دچار برخی بیماری های روانی هستند ، نمی توانند سود و زیان خود را تشخیص بدهند و لذا باید پدر و مادر و بزرگترها مراقب آنها باشند.
علّت اصلی ارتکاب گناه ، « اسارت عقل در بند هوای نفس » است. عقل تا وقتی آزاد است می تواند کار خودش را انجام بدهد و سود و زیان ما را به ما نشان بدهد. امّا وقتی عقل در بند هوای نفس اسیر شد ، دستش بسته میشود و دیگر نمی تواند کار خودش را انجام بدهد و لذا ما چیزی را که عین ضرر است ، سود و فایده می پنداریم. از سوی دیگر باید دانست که نفس انسان ، داری یک توانایی خاصّی به نام « تسویل » است. تسویل یعنی زیبا جلوه دادن یک چیز زشت. پس نفس ، این توانایی را دارد که چیزهای بد و زشت را خوب و زیبا جلوه بدهد.
چون عقل و هوای نفس ضدّ هم هستند ، لذا همیشه در درون انسان بین این دو جنگ وجود دارد. « سعادت » هم چیزی جز پیروزی عقل در این جنگ ، نیست. همچنانکه « بدبختی » هم چیزی جز پیروزی هوای نفس در این جنگ نیست. اینکه برخی مردم ، فقر و نداری ، یا بیماری و رنج ، یا مصیبتها ، یا عدم موفقّیت در برخی امور مادّی زندگی را بدبختی میدانند ، یک اشتباه بزرگ است. در این میان ، وظیفه انسان دانا و با ایمان هم جز این نیست که در این نبرد دائمی ، طرف عقل را بگیرد تا مبادا هوای نفس بر آن پیروز شود و او را به طرف گناه بکشاند.
سعدی می گوید:
حقایق سرایی است آراسته هوا و هوس ، گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد نبیند نظر ، گر چه بیناست مرد
با بیان دیگری ، علت ارتکاب گناه را می توان همان « غفلت » دانست. حقیقت غفلت ، چیزی شبیه « به خواب رفتن » است. امّا نه خواب شبانه که مایه آرامش انسان است و موجب تجدید قوای او می شود. بلکه شبیه خواب یک راننده در حین رانندگی است که موجب به خطر افتادن جانش می شود. روشن است که اگر راننده ای در حین رانندگی خواب رفت ، باید هر چه زودتر بیدار شود و حتی یک لحظه تأخیر می تواند به بهای جان او تمام شود. غفلت از این هم خطرناکتر است. چون خواب در حین رانندگی ، فقط جان راننده و عمر چند ده ساله دنیوی او را ممکن است بگیرد. امّا غفلت ، ممکن است آبرو و ایمان شخص و سعادت دنیوی و نعمتهای بی شمار و جاویدان اخروی را از او بگیرد و اینها هزاران درجه از مرگ بدتر و پر ضررتر است.