اگر ما بخواهیم خوب یا بد بودن افراد را (بخواهیم به صورت کلی بدانیم این طرف خط هستند یا آن طرف خط؟) تنها با یک پرسش از آنها مشخص کنیم ، به نظر شما چه سئوالی باید از آنها بپرسیم؟
به نظر من ، آن سئوال این نیست که: شما چقدر نماز یا قرآن می خوانید؟
چون بسیاری از افراد بوده اند که خیلی زیاد نماز یا قرآن می خوانده اند اما عاقبت افراد بدی شده اند. مثال برجسته اش « خوارج » هستند که در نماز شب و تلاوت قرآن و روزه داری چنان بودند که چشمها را خیره می کردند ، اما عاقبت آن شد که شد.
آن سئوال این هم نیست که: سوابق شما چیست؟
چون بسیاری از افراد در زمان پیامبر (ص) یا حتی زمان خودمان بوده اند که سوابق خوبی داشته اند اما آدمهای خوبی نبوده اند. نمونه برجسته اش در صدر اسلام ، طلحه و زبیر و سعد ابن ابی وقاص و ... در زمان ما هم سران فتنه.
پس آن سئوال چیست؟
به نظر من ، آن سئوال این است که «شما چه کسانی را دوست دارید و چه کسانی را دوست ندارید»؟
نه اینکه به صفت بگوید؛ بلکه باید نام شخص را ببرد. چون همه در مقام ادعا، بهترین ادعاها را مطرح می کنند! همه می گویند که ما افراد خوب و دیندار و با تقوا و عادل را دوست داریم و افراد بی دین و ظالم را دوست نداریم. ولی وقتی از آنها میخواهید مصادیق آن صفاتی را که گفته اند، نام ببرند، می بینید که مصادیقی که نام می برند دقیقاً برعکس آن چیزی است که ادعا می کنند!
درست مثل آمریکا که ادعای «مبارزه با تروریسم» و «دفاع از حقوق بشر» او گوش فلک را کر کرده است اما خودش «شیطان بزرگ» است که هر جای جهان خونی ریخته می شود معمولاً دست او در کار است. و بهترین دوست او اسرائیل است که «بزرگترین تروریست دنیا» است و دشمن خود را «ایران» نام می برد که هم «ملتی مظلوم» و هم «بزرگترین یاور ملتهای مظلوم جهان» است!
نکته دیگر اینکه ، فرد باید نام مصادیق حاضر و قابل مشاهده را ببرد، نه مصادیقی که به هر دلیل قابل مشاهده عینی نیستند. اگر کسی نام حضرت علی (ع) یا امام زمان (عج) یا اصلاً نام خدای تبارک و تعالی را ببرد، قابل قبول نیست. چون ائمه اطهار علیهم السلام در جامعه ما حضور فیزیکی ملموس (بر حسب ظاهر ) که بر اساس آن شناخته شوند، ندارند و لذا عملکرد آنها به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و لذا در مقام حرف و ادعا می توان هر چیزی را به آنها نسبت داد و آن بزرگواران شخصاً حضور ندارند تا موضع خود را در قبال مسایل علناً و مستقیماً اعلام نمایند و دروغگویان را رسوا سازند. مثلاً شخصی کار نادرستی را انجام می دهد و می گوید: من مطمئنم اگر حضرت علی (ع) اینجا حاضر بودند این کار را تأئید می کردند.
درست مثل برخی از روحانی نماهای جریان فتنه ، که با اصل ولایت مطلقه فقیه مخالفت می کنند ، آنگاه موضع و عمل خود را مطابق با آموزه های دینی و تعالیم ائمه اطهار عنوان می کنند! در حالیکه مسأله ولایت فقیه از حیث عقلی یک امر بسیار بدیهی است و نیز تمام تاریخ انبیاء و مجاهدتهای آنها برای چیزی جز خارج کردن مردم از ولایت طاغوت و آوردن آنها به ظل ولایت الله نبوده است. و حال که به دوران غیبت آخرین جانشین پیامبر خاتم رسیده ایم ، آیا نباید از حاصل زحمات طول تاریخ انبیاء پاسداری نمود؟ آیا باید گذاشت آنها در معرض هدر رفتن و تحریف و تغییر و تبدیل قراربگیرند؟ اگر قرار بر حفاظت از آن همه زحمات باشد، آیا عموم مردم که معمولاً تخصصی در فهم تعالیم انبیاء ندارند می توانند عهده دار این کار باشند؟ ( نظریه «حکومت مردم بر مردم»). آیا برای اینکار کسی مناسب تر از «مبرزترین شاگرد مکتب انبیاء» یا همان فقیه جامع الشرایط هست؟ از سوی دیگر، اگر با تاریخ آشنایی داشته باشیم می دانیم که آنچه انبیاء آوردند و برای رسیدن به آن زحمت می کشیدند ، یک امر تک بعدی که مثلاً فقط اقتصادی باشد یا فقط سیاسی باشد یا فقط معنوی باشد، نبود. بلکه ره آورد نبوت ، چیزی است که همه ابعاد زندگی بشر را زیر چتر خود فرا می گیرد. پس ولایت فقیه هم نمی تواند فقط دربرگیرنده برخی ابعاد باشد. بلکه باید همه ابعاد را در بر بگیرد یا به عبارتی ، مطلقه باشد. اگر ما توهم (خیال) کنیم که فلان بعد از مسایل زندگی و جامعه خارج از اختیارات ولی فقیه است ، در این صورت همان بعد از زحمات انبیاء در معرض هدر رفتن و هدم قرار گرفته است.
برگردیم به بحث خودمان!
لازم نیست همیشه سئوال بالا را از افراد بپرسید! چون باز ممکن است پاسخ دروغ بدهند. در اکثر اوقات کافی است با دقت به کارهایشان نگاه کنید و «جزئیات کارهایشان» را در نظر بگیرید. هر کسی می تواند کلیّت کارهایش ( مثل عبادتها و مجاهدتها و ... ) را ظاهر سازی کند، اما معمولاً هر کاری جزئیات ریزی دارد که غالباً شخص نمی تواند آنها را تحت کنترل ارادی خود بگیرد و ظاهر سازی کند و بالاخره جایی از دستش در می رود! لذا معمولاً حب و بغض ها و گرایش های قلبی هر کسی در جزئیات کارهایش نمود پیدا می کند و به راحتی با کمی دقت می توان فهمید نسبت به چه افرادی حب دارد و نسبت به چه افرادی بغض دارد.
توجه مهم:
منظور از اینکه افراد چه کسی را دوست دارند ، هر نوع دوستی نیست بلکه یک نوع خاص دوستی است. دوستی ایی که تحت الشعاع دوستی فرد دیگری قرار نگیرد. مثلاً اگر شخصی بیان کند که « فرد A » را دوست می دارد ، آنگاه بگوید که در صورتیکه بین فرد A و فرد B اختلافی پیش بیاید، من طرف فرد B هستم ؛ این شخص در حقیقت فرد B را دوست دارد نه فرد A را. پس منظور از دوستی در این سئوال ، تعیین دوستی هایی است که بالاترین سطح را در عواطف فرد دارند و تحت تأثیر دوستی دیگری قرار نمی گیرند.
از نظر فلسفی نیز ، این حب و بغض ها بی دلیل در فرد ایجاد نمی شوند. بلکه فقط حب افرادی وارد قلب ما می شود که ما با آنها اشتراکاتی داشته باشیم. و فقط بغض افرادی وارد قلب ما می شود که ما با آنها تضادهایی داشته باشیم.این اشتراکها و تضادها هم نمی تواند در امور جزئی باشد. اشتراک و تضاد در امور جزئی معمولاً حب و بغض ایجاد نمی کند یا اگر هم بکند ، امر سطحی و زود گذر و سریع الزوال است و قوی و ماندگار و قابل اعتناء نیست. (لحظاتی یا چند روز وجود دارد و بعد از بین می رود و چیزی نیست که جزء صفات دائمی و ویژگیهای شخصیتی فرد محسوب شود). آن چیزی که باعث حب و بغض در یک فرد می شود، اشتراک و تضاد در محورهای مهم و کلی با فرد دیگری است. لذا معیار «حب و بغض» واقعاً معیار خوبی برای محک زدن خودمان و سایر افراد است.احادیث متعددی پیرامون این مسأله نیز در دین ما وجود دارد.