خانواده باید پناهگاه امنی برای فرزندان و کاشانه ای گرم برای اعضاء آن باشد. در حالیکه در زندگی خیلی از زوج ها اینگونه نیست. خیلی از همسران (حتی مذهبی ها) با هم اختلافات اساسی دارند. اختلافاتی که آشیانه مشترک آنها را با زلزله هایی مواجهه می سازد.... چرا؟
یک عامل عمده اش این است که « مرد » ، جنس « زن » را نمی شناسد و « زن » جنس « مرد » را نمی شناسد. لذا همدیگر را « درک « نمی کنند و زبان همدیگر را نمی فهمند.
برای اینکه خیلی از مشکلات حل شود ، زن و مرد باید « جنس مخالف » خود را بشناسند و بدانند که هر یک از دو جنس ، « قالب وجودی » خاص خود را دارد که با جنس دیگر متفاوت است. برای این شناخت ، توجه به تفاوتهای بین زن و مرد ضروری است.(به نظر بنده ، حجت الاسلام دهنوی بهتر از هر کس دیگری این بحث را تدریس می کنند و بعد از ایشان ، حجت الاسلام پناهیان.( برای فهم این تفاوتها ، مردان باید نکاتی را بدانند که مهمترینش - به زعم من - این است:
تفاوت اصلی: زنان حول محور « عاطفه » فکر می کنند و تصمیم می گیرند. « منطق » یک امر جانبی برای آنهاست. برعکس، مردان حول محور « منطق » فکر می کنند و تصمیم می گیرند و » عاطفه » برای آنها یک امر جانبی است. لذا مردان نباید با محوریت »منطق » با همسرشان رفتار کنند و با او سخن بگویند و از او انتظارات داشته باشند. باید سعی کنند مطلب مورد نظر خود را حتماً با روکشی از عاطفه و در قالب آن ، بیان کنند.
چیزی که مردان باید خیلی مواظبش باشند این است که: عاطفه خانمشان خراش بر ندارد.
از ویژگیهای « عدم محوریت منطق » در زنان ، این است که: خانمها ، کلمات را در معنای واقعی آن به کار نمی برند.
مثلاً وقتی زنی از دست بازیگوشی های فرزند خردسالش به ستوه آمده و می گوید: خدایا مرا بکش که از دست این بچه خسته شده ام؛ فوری به او نگوئید: خانم! ناشکری نکن. چون او واقعاً منظورش این نیست. او فقط می خواهد احساسی را که در آن لحظه دارد بیان کند.
مسأله دیگر : تفاوت زنان و مردان در» برقراری ارتباط « است. ارتباط برای زنان ، وسیله ای برای به اشتراک گذاشتن احساسات شخصی است. اما برای مردان ، ارتباط وسیله به دست آوردن اطلاعات است. اگر شما در یک روز ، ده ساعت با خانمتان ارتباط داشته باشید(مثلاً مشغول صحبت باشید) اما محتوای این ارتباط ، چیزی غیر از « به اشتراک گذاشتن احساسات شخصی » باشد ، از نظر خانمتان ، آن روز شما برای حرف زدن با او هیچ وقتی نگذاشته اید!
لذا مردان باید سعی کنند که: هر روز با خانمشان تبادل احساسات داشته باشند (که بیشتر باید به صورت کلامی باشد - چون زنها بیشتر از راه گوش ارتباط برقرار می کنند و تأثیر پذیری آنها از حس شنوایی شان ، بیشتر از تأثیر پذیری آنها از سایر حس هایشان است (.
همانطور که جسم ما به غذا نیاز دارد و باید هر روز این غذا را به آن برسانیم ، روح ما هم به غذا نیاز دارد. غذای روح هر کسی با غذای روح فرد دیگری تفاوت دارد. به نظر من ، « درک کردن » یعنی اینکه بدانیم غذای روح هر فردی چیست و آن را برایش تأمین کنیم. صرف نظر از تبادل احساسات که نیاز عمومی همه زنهاست ، باید هر مردی دقت کند ببیند غذای روح همسرش چیست؟ مسافرت است؟ دید و بازدید با دوستانش است؟ غذا خوردن در رستوران است؟ یا ... . و آن چیز را به طور مرتب و منظم برای او تأمین کند.
نوع رفتار زن در منزل با فرزندان و با شوهرش ، بازتاب رفتار شوهرش با اوست. اگر مرد مواظب باشد که عاطفه زنش خراش برندارد، و تبادل احساسات )90% به صورت کلامی ( با او داشته باشد و غذای روح او را برایش تأمین کند (دقیقاً همانطور که به تأمین نیازهای مادی او اهتمام می ورزد) ، زن نیز با گرمی بیشتری با فرزندان و بازیگوشی های آنان مواجهه شده و در رسیدگی به آنها و تربیت آنها و اداره امور منزل سعی بیشتری می کند و نتیجه نهایی ، سالم ماندن شخصیت فرزندان و موفقیت آنها در عرصه های مختلف و گرمای بیشتر کاشانه مشترک خواهد بود.
:مطالب مفصلتر را در فایل آکروبات زیر بخوانید
: ضمناً مطالعه دو لینک زیر را نیز به زوجین شدیداً توصیه می کنم