ماجرای حضرت موسی و حضرت خضر ( علی نبیّنا و آله و علیهما السّلام ) در سوره کهف ذکر شده است. از جمله نکاتی که در این ماجرا وجود دارد ، در آیه 82 آن سوره است که می فرماید: « و کان ابوهما صالحاً ».
ماجرا این است که حضرت خضر علیه السّلام به همراه حضرت موسی علیه السّلام که از پیامبران اولوالعزم است ، در حین سفر به روستایی می رسند و در آنجا دیواری را می بینند که در حال فرو ریختن است. این دو پیامبر ، با وجودی که مردم روستا حاضر نشده بودند آنها را میهمان کنند و به آنها غذا بدهند و با وجود خستگی ناشی از سفر ، به بنایی مشغول می شوند و آن دیوار را تعمیر می کنند و هیچ مزدی هم برای این کار نمی گیرند!
بعد که حضرت موسی از کار کردن مجانی و بی مزد گلایه می کند ، حضرت خضر دلیل کار خود را برای وی اینگونه توضیح می دهد که : در زیر آن دیوار گنجی پنهان بود که مال دو یتیم بود که پدرشان مرد صالحی بود. اگر آن دیوار فرو می ریخت ، آن گنج آشکار می شد و دیگران آن را بر می داشتند. خداوند خواست که آن دیوار پا بر جا بماند تا آن دو یتیم بزرگ شوند و در آینده صاحب آن گنج شوند.
یعنی به تعلیم قرآن ، صالح بودن پدر در طول حیاتش ، آن قدر مهم است و اثر دارد که بعد از فوت وی ، خداوند دو تن از پیامبران خود را می فرستد تا برای فرزندان وی بنایی کنند!
نتیجه 1 : درست است که در زمان ما نبوت ختم شده است و دیگر پیامبری نمی آید ، اما از ارزش صالح بودن چیزی کم نشده است و همچنان عمل صالح والدین در زندگی فرزندان آنها اثر دارد.
نتیجه 2 : نباید انتظار داشته باشیم که نتیجه همه اعمال صالح خود را به زودی ببینیم. گاهی خداوند پاداش برخی اعمال صالح انسان را در زندگی فرزندان وی می دهد.
البته این داستان نکات بیشتری دارد ، از جمله اینکه گنجی که در پای آن دیوار پنهان بود ، طلا و نقره نبود. بلکه لوحی بود که بر روی آن چند پند و اندرز نوشته شده بود و همین ماجرا اهمیّت نکات مندرج در آن لوح را می رساند... .