گاهی کارهای بسیار آسان، بسیار سخت می شوند. کاری که مثل سلام و احوالپرسی با یک دوست قدیمی، آسان است، گاهی آنقدر سخت می شود که برای آنجام دادن آن راهی نیست جز عملیات انتحاری! باید بمبی را که منفجر شدن آن دست خودتت هم نیست به خودت ببندی و به قلب لشکر دشمن بزنی.
گاهی کارهای بسیار سخت، بسیار آسان می شوند. مثلاً بلند کردن یک اسب، خیلی سخت است. اما گاهی همین کار، شبیه بلند کردن پروانه ای می شود که روی انگشتت نشسته است.
گاهی هم کاری که مثل عبور شتر از سوراخ یک سوزن، تا حد محال سخت است، آنقدر آسان می شود که از راه رفتن که هر روز انجام میدهیم هم آسانتر می شود. فقط با یک "یا زهرا" گفتن. نه هیچ چیز دیگری!
(و آنگاه که از آن سوراخ ریز گذشتی، فضایی وسیع و دلگشا و چیزهای بسیار خوبی را می بینی:
متکئین علیها متقابلین. یطوف علیهم ولدان مخلدون. بأکواب و اباریق و کأس من معین...
که خیلی ربطی به بحث الان ما ندارد).
این مثالهایی را که زدم، در دنیای بسته ما نمی توان به خوبی درک کرد و فهمید. بلکه در یک شرایط نسبتاً بازتری (...) قابل درک می شوند. همان شرایط نسبتاً باز بود که باعث شد من متوجه این مسأله بشوم. وگرنه خیلی از مسایل وجود دارند که در شرایط کاملاً بسته دنیای ما قابل درک و فهم نیستند.
در همان شرایط نسبتاً باز بود که این سئوال همراه با جوابش برایم مطرح شد:
اتوبوسی فاصله بین دو شهر را در مدت 2 ساعت می پیماید. دو نفر قدم زنان از یکی از این شهرها بیرون می آیند و بسوی شهر دیگری می روند. این دو نفر فاصله بین این دو شهر را در مدت بیست دقیقه طی می کنند. چگونه این کار ممکن است؟
جواب فقط یک چیز بود: دعای خیر مردم.
آری، دعای خیر مردم پشت سر فرد، آنقدر اثر دارد که کاری را که دیگران با استفاده از وسایل بزرگ (اتوبوس) در مدت 2 ساعت انجام می دهند، او می تواند بدون استفاده از آن وسایل و به سادگی (راه رفتن) در مدت بیست دقیقه انجام بدهد.
من هنوز نمیدانم چه عواملی باعث سخت شدن و آسان شدن کارها می شوند. گرچه میدانم که فی الجمله، عواملی مثل اخلاص، تقوا، عمل صالح، احسان، باعث آسان شدن کارهای خیلی سخت می شوند. اما دقیقاً نمیدانم چگونه. بعداً روی چگونگی آن فکر می کنم انشاء الله.
این نکته هم معلوم است که در همه این آسان شدنهای کارهای سخت، دست خدا در کار است. قرآن هم تأئید می کند:
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم و ان تصبروا و تتقوا یاتوکم من فورهم هذا بمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین،
ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین و أنزل جنوداً لم ترونها.
فأنزل الله سکینته علیه و أیده بجنود لم تروها.
اذ جائتکم جنوداً فأرسلنا علیهم ریحاً و جنوداً لم تروها.
همه جا سخن از عواملی پنهان است که کارهای بسیار سخت را آسان می کنند و معادلات عادی و رایج را به هم میزنند. به قرینه ضد، کارهای بسیار آسان هم قابل بسیار سخت شدن هستند:
و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون.
من نمیخواهم این بحث، رنگ و بوی دینی به خود بگیرد. بلکه میخواهم از دیدگاهی صرفاً تعقلی و کاملاً مستقل از دین به آن نگاه کنم تا حتی غیر معتقدان به خدا هم بتوانند در این بحث شرکت کنند و نتایج بحث برای آنها هم قابل قبول باشد. آیاتی که از قرآن آوردم فقط جهت تأئید وجود این پدیده برای خودمان (که معتقد به دین هستیم) بود. پدیده ای که نشانگر آن است که معادلات و محاسبات ما، چیزهای مطلقی نیستند بلکه عوامل پنهان بسیاری وجود دارند که در معادلات رایج بشری، مورد لحاظ قرار نگرفته اند. به نظر من، در نظر گرفتن همین عوامل پنهان، و تکمیل کردن معادلات ناقص رایج، همان چیزی است که به آن "اسلامی شدن علوم انسانی" می گوییم. البته من موافق نیستم که فقط علوم انسانی باید اسلامی بشوند. به نظر من، حتی عوامل پنهان زیادی وجود دارند که در فیزیک و شیمی و زیست شناسی و نجوم تأثیر گذار هستند و علم فعلی از آنها غفلت کرده است (و ما یعلم جنود ربک الا هو) . چیزی که هست، این است که در بحث اسلامی شدن علوم، "علوم انسانی" زودتر به ذهن انسان می آید تا سایر علوم. همین و بس.
نمیدانم چرا این یادداشت را نوشتم. هنوز که وقتش نشده بود! اما شرایطی امروز پیش آمد و کم و زیادهایی ایجاد شد که یکی از نتایجش، این یادداشت بود.
باز همان ترجیع بندهای همیشگی ام:
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر.