معمولاً ما فکر می کنیم که وقتی گناهی می کنیم، اثر آن گناه، محدود به همان موضوع مرتبط با آن گناه خاص است و بس. این فکر درست نیست. انسانها با انجام دادن گناه باعث می شوند راه شیطان به سیستم آنها باز شود. (اینکه می گویم سیستم، منظورم چیزی مثل خانه، اداره، سازمان، شرکت یا هر چیز دیگری است که آن فرد مسئولیت و مدیریت آن را برعهده دارد). وقتی هم که شیطان وارد جایی (همان سیستم) شد، دیگر فرقی نمی کند که از کدام روزنه (دیدن فیلم نامناسب، بد رفتاری با مردم، خوردن مال شبه ناک، یا .... ) وارد شده است، شیطان فقط به موضوع مرتبط با آن گناه اکتفا نمی کند. بلکه به همه چیز آن سیستم دست میزند و همه چیز را آلوده می کند. دست شیطان به هر چیزی که بخورد، آن چیز سلامت و برکت خودش را از دست خواهد داد و معیوب و بد و منشأ بروز مشکلات و ضرر و زیان برای سیستم خواهد شد.
مثلاً وقتی فردی با کار سوئی (مثلاً دیدن یک فیلم بد برای چند لحظه) باعث شد راه شیطان به سیستمش باز شود، شیطان به تمام اتاقها و قسمتهای سیستم سرک می کشد و همه چیز را آلوده می کند: به اخلاق همسرش، به درس بچه هایش، به رفتارش با پدر و مادرش، به موقعیت شغلی اش، به ارتباطات اجتماعی اش، به برکت زندگی اش، به خوشبختی اش، به آینده خودش و آینده فرزندانش و ... .
لذا این اشتباه است که ما اثرات هر گناهی را فقط محدود به موضوع مرتبط با همان کار سوء بدانیم.
نتیجه دیگر این گزاره این است که:
اگر در جایی دچار مشکلی شدیم، فکر کنیم ببینیم در کجا کار سوئی از ما سر زده است. فوری عزم جدی بر ترک و جبران آن بگیریم.
دو شخص فرضی را در نظر بگیرید: شخص الف، مسلمان است اما اعمال نادرستی هم انجام می دهد. شخص ب مسلمان نیست اما آن اعمال نادرست را هم انجام نمی دهد.
می خواهیم یک مقایسه کلی از این دو شخص انجام بدهیم. به نظر شما، در حالت کلی، کدامیک از این دو نفر «بهتر» از دیگری است؟
قطعاً شخص الف.
زیرا درجه اهمیت اعتقادات، از درجه اهمیت اعمال بسیار بالاتر است (به عبارتی، اصل انسان، فکر اوست. و در حوزه فکر، مسایل کلان چون خداوند و پیامبران و ... مهمتر از مسایل خُرد و جزئی تر هستند). همانطوری که تا ستونهای یک خانه سالم و محکم نباشند، زیبایی دکوراسیون داخلی آن هیچ فایده ای ندارد؛ مسأله قبول داشتن یا نداشتن موضوعات بسیار مهمی چون خداوند جهان، نبوت پیامبران، و امامت، بسیار مهمتر از درست بودن یا نبودن اعمال جزئی افراد است. گرچه اسلام، اعمال نادرست را تأئید نمی کند و شخص مسلمان باید علاوه بر اعتقادات درستی که دارد، اعمالش هم درست باشد زیرا دین، مجموعه اعتقادات و اخلاق و اعمال است و برای مومن خوبی بودن، باید هر سه اینها درست باشند. ما در اینجا اصلاً قصد نداریم اهمیت اعمال را کم جلوه دهیم، بلکه فقط میخواهیم در مثال ذکر شده، بین دو شخص فرضی یک مقایسه کلی انجام دهیم.
خود اعتقادات هم از مسایل متعددی تشکیل شده است که به صورت زنجیره ای به هم وصلند:
ممکن است کسی خداوند را قبول داشته باشد، اما پیامبران را قبول نداشته باشد؛
ممکن است کسی خداوند و پیامبران را قبول داشته باشد اما پیامبر خاتم (ص) را قبول نداشته باشد؛
ممکن است کسی همه پیامبران و پیامبر خاتم (ص) را قبول داشته باشد اما جانشینان آن حضرت (یا برخی از آنها) را قبول نداشته باشد؛
همه اینها در اعتقادات خود، کامل نیستند و اعتقادات سالمی ندارند. شرط درست و صحیح بودن اعتقادات، این است که تا آخرین حلقه زنجیره اعتقادی شخص درست باشد. زیرا فایده این زنجیره اعتقادی این است که ما را هدایت کند و در طوفانهای سهمگین زمانه حفظ نماید و به ساحل نجات برساند. بدیهی است که حتی اگر یک حلقه از این زنجیره ناقص باشد، کل زنجیره ناسالم و معیوب و ناکارآمد خواهد بود.
برخی از افراد ممکن است خداوند و پیامبران و پیامبر خاتم (ص) و همه جانشینان بر حق آن حضرت را قبول داشته باشند، اما چون آخرین جانشین آن حضرت - امام مهدی (عج) - هم اکنون در غیبت هستند، از نظر اعتقادی نداند که در زمان غیبت باید چکار بکند و تکلیف او چیست. بدیهی است چنین شخصی نمی تواند با استفاده از این زنجیره، خود را نگاه دارد زیرا به آخرین حلقه دسترسی ندارد.
از یکطرف چنین شخصی به آخرین حلقه دسترسی ندارد، از طرف دیگر هم اصلاً منطقی و عاقلانه نیست که خداوند بندگانش را، و پیامبر خاتم (ص) و جانشینان آن حضرت، امت خود را رها کرده باشند و برای آنها در دوران غیبت (که دورانی طولانی و پر از فتنه های سخت است) راهنما و دستگیره ای قرار نداشته باشند.
پس شخصی که اعتقاد قلبی (نه صرفاً به موجب قانون اساسی کشور) به مسأله ولایت مطلقه فقیه ندارد، اعتقاداتش ناسالم و ناقص و ناکارآمد است، و به صورت کلی، شخصی که اعتقادات او کامل و سالم باشد، حتی اگر اعمال نادرستی انجام بدهد، بهتر و برتر از شخصی است که اعتقادات ناقص و ناسالم دارد حتی اگر اعمال نادرستی انجام ندهد.
گرچه ما در اینجا اعتقادات را مهمتر از اعمال دانستیم، اما ضروری است خطر بزرگ اعمال نادرست (گناه) را بیان کنیم: اگر شخصی مواظب اعمالش نباشد و در اعمالش دقت نکند و مستمراً اعمال نادرست (گناه) انجام بدهد، هر چند در ابتدا اعتقادات درستی داشته باشد اما پس از مدت زمانی آن اعمال نادرست در اعتقادات او هم اثر خواهند گذاشت و اعتقاداتش را فاسد خواهند کرد (تغییر خواهند داد).
خداوند کریم در قرآن مجید می فرماید:
ثم کان عاقبة الذین أساءوا السوأى أن کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزئون (سوره روم - آیه 10)
یعنی: پس عاقبت کسانی که کارهای زشت انجام دادند این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را مسخره می کردند.
کلمه منطق، چنان وزنی دارد که همه ما فکر می کنیم همه چیز به دست توانای آن حل می شود و با وجود آن، نیازی به چیز دیگری نیست. البته شاید هم واقعاً همینطور باشد. اما حتی اگر اینطور هم باشد، بر سر تحقق حاکمیت منطق معمولاً موانع زیادی وجود دارد... یک مانع، این است که طرف انسان، اصلاً دنبال حق نیست. بلکه دنبال اثبات خودش است، بدیهی است در این شرایط، منطق کاربردی ندارد. منطق فقط و فقط، جایی حکومت می کند که طرفهای موضوع، دنبال حق باشند و در برابر آن خضوع کنند. یک جای دیگر که منطق کاربرد ندارد جایی است که فردی دچار غرور است و خودش را بزرگتر از آنچه واقعاً هست می بیند و طرف مقابل خودش را بسیار حقیرتر و کم ارزش تر از خود می داند. این یک حالت پیچیده ای است که هم در اکثر افراد وجود دارد و هم کشف و درمان آن بسیار سخت است. اتفاقاً این حالت در کسانی که تا حدودی اهل فضیلت هستند مثلاً درسی خوانده اند و علمی کسب کرده اند یا در زمان خاصی در شرایط سختی حضور یافته اند و عمل ارزشمندی انجام داده اند، بیشتر پیش می آید تا دیگرانی که اهل این فضیلتها نبوده اند..... بگذریم.
بحث الان من، بیشتر ناظر به محیط خانواده است. گاهی اوقات انسان در خانواده نمی تواند صرفاً به ابزار منطق متوسل شود و همه چیز را از دریچه منطق ببیند. چون همانطور که گفتم، حاکمیت منطق، نیازمند وجود شرایط مناسب و نبودن موانع است. در حالیکه در مشکلاتی که در محیط خانواده (همسران، والدین و فرزندان) پیش می آید، معمولاً زمینه های حاکمیت منطق دچار آسیب می شود.... یکی از این زمینه ها، احساس است. زمانی که به هر دلیل، شخص طرف شما، احساس مثبتی نسبت به شما نداشته باشد، مثلاً شما را خیر خواه خود نداند، یا شما را دارای انصاف نداند، یا احساس کند شما خود را برتر از او می دانید، یا تصور کند رفتار شما، به معنی تحقیر کردن اوست، یا به هر صورت و شکل دیگری، از نظر احساسی، شما را قبول نداشته باشد، معمولاً استفاده صرف از منطق، نه تنها راهگشای حل مشکلات نخواهد بود، بلکه حتی ممکن است از طریق تشدید آن احساس نامطلوب طرفتان نسبت به شما، باعث بدتر شدن و پیچیده تر شدن اوضاع هم بشود. در این شرایط، ابتدا باید زمینه های حاکمیت منطق را مساعد کنید. مثلاً فضای احساسی (عاطفی) فیمابین را مدیریت کنید: از خود محبت صادقانه نشان دهید (محبتی که به هیچ وجه طرف شما نتواند در صداقت آن تردید کند و آنرا حمل بر یک غرض شخصی در شما نماید)، با رفتارهای غیر مستقیم، نشان دهید که برای شخصیت طرفتان، ارزش والایی قائلید و به او ارج و احترام می گذارید. توجه کنید که چنین رفتارهایی اگر به صورت مستقیم باشند، فاقد اثربخشی کافی خواهند بود و باید حتماً این پیام به صورت غیر مستقیم به طرف مقابلتان رسانیده شود. (مثلاً من هر وقت می خواهم به خانمم نشان دهم که برای او احترام و ارزش و اهمیت قائل هستم، به فرزندم می گویم: وقتی من نیستم باید به حرف مادرت خوب گوش کنی، او را اذیت نکنی، بدون اجازه او از خانه خارج نشوی و ...)...
وقتی فضای عاطفی و احساسی یک سیستم را مدیریت کردید و مشکلات آن از بین رفت و فضای مثبتی ایجاد شد و این فضای مثبت، در یک بازه زمانی مناسبی (مثلاً یک ماه) پایدار ماند (توجه کنید که شرایط مثبت پایدار، می تواند زمینه حاکمیت منطق را فراهم کنند، نه شرایط مثبت ناپایدار و گذرا)، آنگاه می توانید از منطق برای اثبات گزاره های مورد نظر خود استفاده کنید (و متقابلاً منطق طرف مقابلتان را نیز درک کنید).
به هر حال به این نکته توجه کنید که بُعد احساس (عاطفه) در انسان قدرت زیادی دارد و در اکثر انسانها، قدرت احساس بسیار بیشتر از قدرت عقل (منطق) است. لذا اگر برای احساس افراد اهمیت قائل نشوید و با رفتارهای خود آن را مدیریت نکنید، و بخواهید صرفاً از طریق منطق با آنها ارتباط برقرار کنید، نخواهید توانست ارتباط مفیدی با آنها برقرار کنید. اینکه انتظار داشته باشیم انسانها قدرت عقلشان بیش از قدرت احساسشان باشد (یعنی حتی اگر احساس خوبی نسبت به موضوعی نداشتند، در مورد آن منطقی قضاوت کنند) گرچه انتظار به حقی است ولی این مقام بالایی است که فقط تعداد انگشت شماری از انسانها که در عقل به کمال رسیده باشند، حائز آن هستند ولی اکثریت بسیار زیاد مردم، به چنین مقامی نرسیده اند و نخواهند رسید.
لذا اینکه در عنوان این یادداشت، از تقدم احساس بر منطق سخن گفتم، منظورم بیشتر بودن ارزش احساس از ارزش منطق نبود. بلکه تقدم احساس از این جهت است که "احساس" یکی از شرایط حاکمیت منطق است، و "شرط" هر چیزی، منطقاً مقدم بر خود آن چیز است.
خاطره خودم (سال 1390):
از وقتی ازدواج کرده بودم، منزل شخصی نداشتم. تا می توانستیم قناعت می کردیم تا پولمان را پس انداز کنیم شاید بعد از ده پانزده سال بتوانیم منزلی بخریم. جوری قناعت می کردیم که حتی شیر پاستوریزه که آن زمان زیر دویست تومان بود، هم نمی خریدیم... فقط به ضروریات و واجبات اکتفا می کردیم. با حقوق کارمندی، راه دیگری وجود نداشت...
در همین حین، علاقه به ادامه تحصیل که همیشه با من بود، مرا به شرکت در آزمون کارشناسی ارشد واداشت. علاقه ام به رشته فلسفه اسلامی بود...
چون خبردار شدم که کارکنان دولت نمی توانند در دوره های روزانه ادامه تحصیل بدهند (http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1830128 ) ناچاراً دانشگاه پیام نور امتحان دادم. می دانستم که شهریه دارد اما با خودم فکر نمی کردم بیش از پنجاه شصت هزار تومان (نهایتا صدهزار تومان) در هر ترم باشد. فکر می کردم شهریه های بالا، فقط مال دانشگاه آزاد است...
بعد از خبر شگفت انگیز قبولی ام در دانشگاه قم، برای ثبت نام به قم مشرف شدم. در آنجا بود که متوجه شدم هر ترم حدود نهصد هزار تومان شهریه دارد... این یعنی اینکه تمام ظرفیت پس انداز سالانه ام که دو میلیون تومان میشد (که تازه باید خمسش را هم می دادم) را باید صرف شهریه دانشگاه کنم.... و این یعنی اینکه خرید خانه از برنامه پنج تا ده ساله، بسیار دور تر شود و اساساً برنامه خرید خانه، معلق شود.... من فکر خانه را از سرم بیرون کردم. اما خانمم چی؟ مجبور بودم این خبر را از خانمم مخفی نگهدارم چون باعث ناراحتی او می شد و ناراحتی زن ، زندگی را به کام آدم تلخ می کند... او حق داشت: ادامه تحصیل من، برای من هیچ بازده اقتصادی اصلاً نداشت و صرفاً یک امر دلبخواه بود که حالا امر ضروری خانه دار شدن، داشت فدای این امر دلبخواهی می شد.
برای امتحانات پایان ترم اول که به قم رفتم، چند بار به حرم مطهر مشرف شدم. طبق معمول، همه حاجات خود را از عمه ام درخواست کردم. اما مسأله خانه را نگفتم. چون می دانستم یک درخواست غیر منطقی است. من کجا و خانه خریدن کجا؟ آدم باید منطقی باشد!
از ضریح مطهر جدا شدم و قصد خروج داشتم. چند قدم که از ضریح مطهر فاصله گرفتم، از اینکه مسأله خانه را به عمه ام نگفته بودم پشیمان شدم. اما توی جمعیت نمی شد دوباره برگردم. از همانجایی که بودم رویم را به عقب برگرداندم و به ضریح مطهر نگاه کردم و خطاب به عمه ام گفتم: « عمه جان، می خواهم ترم بعد که آمدم خدمتتان، مسأله خانه ام حل شده باشد ها! » و سپس راهم را به طرف خروج از حرم ادامه دادم.
ترم بعد،... از خانه ای که به نام خودم سند خورده بود و دو ماهی بود که آن را خریده بودم، به طرف قم حرکت کردم...
در روزهای آخر اقامت ما در خانه موقت سازمانی (که اداره به ما داده بود و آنقدر محقر بود که نمی شد اسم خانه رویش گذاشت. اصلاً دو اتاق از اداره بود که از بقیه اتاقهای اداره جدا کرده بودند و با منّت به من که تازه از بخش ICU بیمارستان مرخص شده بودم داده بودند. حیاطش هم همان حیاط اداره بود. آنقدر خراب بود که قبل از سکونت، مجبور شدم هفتصد هزار تومان خرجش کنم تا جوری بشود که دختر بچه سه ساله ام از دیدن آنجا وحشت نکند - چهار سال در آنجا بودیم) به خانه خودمان برویم، زن و شوهری ، آخرین میهمانهایی بودند که با هم سوار بر یک موتور نزد ما آمدند. همان زن و شوهری که پنج سال با هم قهر بودند و با هم حرف نمی زدند و من ترم قبل در حرم حضرت معصومه (ع) آشتی کردن آنها را از عمه ام خواسته بودم!
دلیل اصلی اهانتها به پیامبر اسلام
اگر امروز مشاهده میشود که در ادبیات برخی از کشورهای غربی و در قلم و زبان سیاستزدگانی از اکناف دنیای غرب، نسبت به پیامبر اهانتی صورت میگیرد، مسئله همان مسئلهی جاهلیتِ دوران نخستین است. امروز هم آن کسانی که با پیغمبر درمیافتند و نام و یاد آن بزرگوار را مورد اهانت قرار میدهند، با پیام توحید او و با پیام عدل او و با پیام آزادگیای که او برای انسانها آورد دشمن و مخالفاند. همهی کسانی که با ظلم، با فریب، با زورگویی، با تحقیر انسانها و با به بردگی کشاندن انسانها برای خود قدرت و ثروت فراهم کردهاند، با این پیام دشمنند؛ با پیام توحید مخالفند؛ پیام توحیدی که مردم را به عبودیت خدای واحد فرامیخواند؛ هرکس بندهی خدای واحد شد، بندهی خداوندان ثروت و مکنت و زور نخواهد شد. آن کسانی که زندگی خود را بر اساس تبعیض میان ملتها و آحاد بشر تنظیم کردهاند، پیام عدل پیامبر را نمیپسندند و با آن دشمنی میکنند؛ این دشمنیها آن روز هم نشانهی ضعف و ترس بود، امروز هم نشانهی ضعف و ترس است.
آن کسانی که با پیامبر و با اسلام او مخالفت میکنند، کینهورزی میکنند، اهانت میکنند، از موضع ضعف به این رفتار ناشایست دست میزنند، نه از موضع قدرت؛ آن روز از پیام توحید و عدل پیامبر ترسیدند و احساس خطر کردند، امروز هم ـ که دل آحاد مردم در سراسر جهان تشنهی معنویت و متنفر از زورگویی زورمندان عالم است ـ از اسلام احساس خطر میکنند؛ اسلامی که پرچم عدل و مساوات در دست دارد، اسلامی که پرچم معنویت و عبودیت را در جهان برمیافرازد و بشر خسته شدهی از نظامهای مادی را به خود دعوت میکند. امروز هم مستکبران عالم و مزدوران آنها از ترسشان به پیغمبر اهانت میکنند؛ این نشانهی شکست آنهاست، نه نشانهی قوّت و قدرت آنها.
اشتباه است اگر کسی تصور کند که در این قضایا، فقط کسی یا نویسندهی مزدوری مثل سلمان رشدی یا کاریکاتوریست قلمبهمزدی ـ مثل آنچه که در برخی از کشورهای اروپایی انجام دادند ـ طرف مقابل اسلام است؛ اینها پیاده نظامهای نگونبخت و روسیاه استکبار جهانی هستند. طرف قضیه، سیاستهاست. طرف قضیه، اعضای شبکهی استعماری و استکباری دنیا هستند؛ یعنی شبکهی صهیونیستهای غدار و خونخوار و سیاستمدارانی که تحت نفوذ آنها قرار دارند. این است که شما میبینید یک مقام از مقامهای اتحادیهی اروپا، صریحاً اعلام میکند که باید همهی رسانههای غربی ـ دسته جمعی ـ به پیغمبر اسلام اهانت کنند! این رو کردن دست خود و رسوا کردن خود در اینگونه قضایاست. پیداست اسلام با تسخیر دلهای مردم در سرتاسر جهان، مستکبران و زورگویان را بهشدت ترسانده است و آنها علاج را در این میبیینند که با پیغمبر اسلام دشمنی کنند. آن روز شکست خوردند، امروز هم به حول و قوهی الهی به وسیلهی مسلمانان شکست خواهند خورد. 87/01/01
چرا وجود مقدس رسول اکرمصلیاللهعلیهواله؟
ما عرض مىکنیم وجود مقدس نبى مکرم و رسول اعظم اسلام، مهمترین نقطهى ایجاد وحدت است. قبلاً هم این را عرض کردیم که دنیاى اسلامى مىتواند در این نقطه به هم پیوند بخورد؛ اینجا، جایى است که عواطف همهى مسلمانها در آنجا متمرکز مىشود؛ این، کانون عشق و محبت و دنیاى اسلام است. حالا شما ببینید قلمهاى پول گرفتهى از صهیونیستها، همین کانون را مورد توجه قرار مىدهند و به آن اهانت مىکنند؛ براى اینکه اهمیت اهانت به امت اسلامى و تحقیر دنیاى اسلام، کمکم از بین برود. 85/01/27
تصادفى نیست که ما مشاهده مىکنیم در این سالهاى اخیر، مثل دوران قرون وسطى و دوران تحلیلهاى مغرضانه مستشرقین،نسبت به ساحت مقدس نبىاکرم اهانت روا مىدارند. در دوران قرون وسطى کشیشان مسیحى در نوشتهها، گفتارها و کارهاى هنریشان و در دورانى که تاریخ نویسى مستشرقین باب شد، همانها در آثارشان به شخصیت پیغمبر اکرم اهانت مىکردند. در قرن گذشته هم باز دیدیم که مستشرقین غیرمسلمانِ غربى یکى از نقاطى را که مورد تشکیک و در مواردى مورد اهانت قرار دادند، شخصیت مقدس و مبارک نبىاکرم بود!
مدتها فاصله شده بود؛ ولى اخیراً باز شروع کردند. در چند سال اخیر، انسان یک تهاجم مطبوعاتى و فرهنگى پلید و شومى را در اکناف عالم نسبت به شخصیت نبىاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم مشاهده مىکند. این کار مىتواند حساب شده باشد؛ چون به این نقطه توجّه شده است که مسلمانان مىتوانند برگرد محور وجود مقدّس نبىاکرم و اعتقاد و محبت و عشق به او جمع شوند. لذا آن مرکز را مورد مناقشه قرار مىدهند. 79/03/31
شما مىبینید امروز که جبههى استکبار جهانى درصدد تضعیف اسلام است، وجود مبارک پیامبر را هدف قرار میدهد. صهیونیستها و دولتهایى که زیر نفوذ صهیونیسم هستند، دستگاه استکبار و در رأس آنها آمریکاى جنایتکار، وقتى میخواهند با امت اسلامى دربیفتند و با اسلام معارضه کنند، آماج حملهى خودشان را نبى معظم و مکرم اسلام قرار میدهند. این به چه معناست؟ این به خاطر این است که یاد آن بزرگوار، نام آن بزرگوار، ولادت آن بزرگوار، هجرت آن بزرگوار، حکومت ده سالهى آن بزرگوار در مدینه و یکایک اقدام و تعلیم و آموزش آن بزرگوار، امروز براى مسلمانها، اگر تدبر بکنند و تأمل بکنند، یک درس است؛ گشایشِ یک درِ بازى به سوى زندگى است. پیغمبر الهامبخش است براى امت اسلامى. چون این را میدانند؛ چون از بیدارى امت اسلامى میترسند؛ چون از قدرت جامعهى یک میلیارد و پانصد میلیونى مسلمان در سرتاسر عالم وحشت دارند، در مقابل پیغمبر صفآرائى میکنند. رحمة للعالمین را، منشأ عظیمترین خیرات و برکات براى بشریت را در مطبوعاتشان، در زبان سیاستمدارانشان، در کتاب نوشتنهایشان، به وسیلهى مزدورانشان مورد اهانت قرار میدهند. 86/12/22
منبع: سایت موسسه جهادی
مقام معظم رهبری در دیدار مسوولان و کارگزاران نظام:
جمعیت جوان و بانشاط و تحصیلکرده و باسواد کشور، امروز یکى از عاملهاى مهم پیشرفت کشور است. در همین آمارهائى که داده میشود، نقش جوانهاى تحصیلکرده و آگاه و پرنشاط و پرنیرو را مىبینید. ما باید در سیاست تحدید نسل تجدیدنظر کنیم. سیاست تحدید نسل در یک برههاى از زمان درست بود؛ یک اهدافى هم برایش معین کردند. آنطورى که افراد متخصص و عالم و کارشناسان علمىِ این قسمت تحقیق و بررسى کردند و گزارش دادند، ما در سال 71 به همان مقاصدى که از تحدید نسل وجود داشت، رسیدیم. از سال 71 به این طرف، باید سیاست را تغییر میدادیم؛ خطا کردیم، تغییر ندادیم. امروز باید این خطا را جبران کنیم. کشور باید نگذارد که غلبهى نسل جوان و نماى زیباى جوانى در کشور از بین برود؛ و از بین خواهد رفت اگر به همین ترتیب پیش برویم؛ آنطورى که کارشناسها بررسى علمى و دقیق کردند. اینها خطابیات نیست؛ اینها کارهاى علمى و دقیقِ کارشناسىشده است. اگر چنانچه با همین وضع پیش برویم، تا چند سال دیگر نسل جوان ما کم خواهد شد - که امروز قاعدهى جمعیتى ما جوان است - و بتدریج دچار پیرى خواهیم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعیت کشور هم کاهش پیدا خواهد کرد؛ چون پیرى جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است. یک زمانى را مشخص کردند و به من نشان دادند، که در آن زمان، ما از جمعیت فعلىمان کمتر جمعیت خواهیم داشت. اینها چیزهاى خطرناکى است؛ اینها را بایستى مسئولین کشور بجد نگاه کنند و دنبال کنند. در این سیاست تحدید نسل حتماً بایستى تجدیدنظر شود و کار درستى باید انجام بگیرد. این مسئلهى افزایش نسل و اینها جزو مباحث مهمى است که واقعاً همهى مسئولین کشور - نه فقط مسئولین ادارى - روحانیون، کسانى که منبرهاى تبلیغى دارند، باید در جامعه دربارهى آن فرهنگسازى کنند؛ از این حالتى که امروز وجود دارد - یک بچه، دو بچه - باید کشور را خارج کنند. رقم صد و پنجاه میلیون و دویست میلیون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما باید به آن رقمها برسیم.
منبع و متن کامل:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=9581
گاهی کارهای بسیار آسان، بسیار سخت می شوند. کاری که مثل سلام و احوالپرسی با یک دوست قدیمی، آسان است، گاهی آنقدر سخت می شود که برای آنجام دادن آن راهی نیست جز عملیات انتحاری! باید بمبی را که منفجر شدن آن دست خودتت هم نیست به خودت ببندی و به قلب لشکر دشمن بزنی.
گاهی کارهای بسیار سخت، بسیار آسان می شوند. مثلاً بلند کردن یک اسب، خیلی سخت است. اما گاهی همین کار، شبیه بلند کردن پروانه ای می شود که روی انگشتت نشسته است.
گاهی هم کاری که مثل عبور شتر از سوراخ یک سوزن، تا حد محال سخت است، آنقدر آسان می شود که از راه رفتن که هر روز انجام میدهیم هم آسانتر می شود. فقط با یک "یا زهرا" گفتن. نه هیچ چیز دیگری!
(و آنگاه که از آن سوراخ ریز گذشتی، فضایی وسیع و دلگشا و چیزهای بسیار خوبی را می بینی:
متکئین علیها متقابلین. یطوف علیهم ولدان مخلدون. بأکواب و اباریق و کأس من معین...
که خیلی ربطی به بحث الان ما ندارد).
این مثالهایی را که زدم، در دنیای بسته ما نمی توان به خوبی درک کرد و فهمید. بلکه در یک شرایط نسبتاً بازتری (...) قابل درک می شوند. همان شرایط نسبتاً باز بود که باعث شد من متوجه این مسأله بشوم. وگرنه خیلی از مسایل وجود دارند که در شرایط کاملاً بسته دنیای ما قابل درک و فهم نیستند.
در همان شرایط نسبتاً باز بود که این سئوال همراه با جوابش برایم مطرح شد:
اتوبوسی فاصله بین دو شهر را در مدت 2 ساعت می پیماید. دو نفر قدم زنان از یکی از این شهرها بیرون می آیند و بسوی شهر دیگری می روند. این دو نفر فاصله بین این دو شهر را در مدت بیست دقیقه طی می کنند. چگونه این کار ممکن است؟
جواب فقط یک چیز بود: دعای خیر مردم.
آری، دعای خیر مردم پشت سر فرد، آنقدر اثر دارد که کاری را که دیگران با استفاده از وسایل بزرگ (اتوبوس) در مدت 2 ساعت انجام می دهند، او می تواند بدون استفاده از آن وسایل و به سادگی (راه رفتن) در مدت بیست دقیقه انجام بدهد.
من هنوز نمیدانم چه عواملی باعث سخت شدن و آسان شدن کارها می شوند. گرچه میدانم که فی الجمله، عواملی مثل اخلاص، تقوا، عمل صالح، احسان، باعث آسان شدن کارهای خیلی سخت می شوند. اما دقیقاً نمیدانم چگونه. بعداً روی چگونگی آن فکر می کنم انشاء الله.
این نکته هم معلوم است که در همه این آسان شدنهای کارهای سخت، دست خدا در کار است. قرآن هم تأئید می کند:
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم و ان تصبروا و تتقوا یاتوکم من فورهم هذا بمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین،
ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین و أنزل جنوداً لم ترونها.
فأنزل الله سکینته علیه و أیده بجنود لم تروها.
اذ جائتکم جنوداً فأرسلنا علیهم ریحاً و جنوداً لم تروها.
همه جا سخن از عواملی پنهان است که کارهای بسیار سخت را آسان می کنند و معادلات عادی و رایج را به هم میزنند. به قرینه ضد، کارهای بسیار آسان هم قابل بسیار سخت شدن هستند:
و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون.
من نمیخواهم این بحث، رنگ و بوی دینی به خود بگیرد. بلکه میخواهم از دیدگاهی صرفاً تعقلی و کاملاً مستقل از دین به آن نگاه کنم تا حتی غیر معتقدان به خدا هم بتوانند در این بحث شرکت کنند و نتایج بحث برای آنها هم قابل قبول باشد. آیاتی که از قرآن آوردم فقط جهت تأئید وجود این پدیده برای خودمان (که معتقد به دین هستیم) بود. پدیده ای که نشانگر آن است که معادلات و محاسبات ما، چیزهای مطلقی نیستند بلکه عوامل پنهان بسیاری وجود دارند که در معادلات رایج بشری، مورد لحاظ قرار نگرفته اند. به نظر من، در نظر گرفتن همین عوامل پنهان، و تکمیل کردن معادلات ناقص رایج، همان چیزی است که به آن "اسلامی شدن علوم انسانی" می گوییم. البته من موافق نیستم که فقط علوم انسانی باید اسلامی بشوند. به نظر من، حتی عوامل پنهان زیادی وجود دارند که در فیزیک و شیمی و زیست شناسی و نجوم تأثیر گذار هستند و علم فعلی از آنها غفلت کرده است (و ما یعلم جنود ربک الا هو) . چیزی که هست، این است که در بحث اسلامی شدن علوم، "علوم انسانی" زودتر به ذهن انسان می آید تا سایر علوم. همین و بس.
نمیدانم چرا این یادداشت را نوشتم. هنوز که وقتش نشده بود! اما شرایطی امروز پیش آمد و کم و زیادهایی ایجاد شد که یکی از نتایجش، این یادداشت بود.
باز همان ترجیع بندهای همیشگی ام:
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر.
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید این بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست...دعا کن من نیز
اینچنین کال نمانم، به شهادت برسم
علامه طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان فرمودند:
آقای حسن زاده (علامه حسن زاده آملی) را کسی نشناخت جز"امام زمان" و خاک پای حسن زاده توتیای چشم طباطبایی
سوره اخلاص را با اخلاص بر زبان داشته باش. با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح با شد بر حذرباش. خلاف مگو اگر چه به مطایبت ( از روی شوخی ) باشد. از قسم خوردن اگر چه به راست احتراز کن. چه ایستاده ای دست افتاده گیر. تا می توانی نماز را در اول وقت بجا آور. تجارتت را مغتنم بشمار که انسان بی کار از دنیا وآخرت هر دو می ماند، داد وستد مانع بندگی نیست. در مطلق امور میانه رو باش .
برادرم حرف این و آن را مزن، دم فرو بند و تماشا کن. بنگر و عبرت بگیر. به فکر خود باش. دست توسل به دامن خاتم اوصیاء و اولیاء امام زمان مهدی موعود دراز کن. از افراط و تفریط بپرهیز. از پیروی نفس حذر کن. پاسبان حرم دل باش.
دل را به یاد دلدار یک جهت کن تا از محبین باشى. از رسول خدا (ص ) پرسیدند: چه کسى در میان مؤ منان از دیگران زیرک تر است ؟ در جواب فرمود: آن که به یاد مرگ بیشتر و در آمادگى براى آن شدیدتر است.
***
برادرم! نعمت بیداری روزی هر بی سر و پا نمی شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد ، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر او گویا نمیگردد . بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست ، چه ام الخبائث است ، هر که از آن را نوشیده ، بلکه اندکی از آن چشیده است ، از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است. اگر براستی تشنه شدی آب برایت می فرستند ، صابر باش اگر دیر شود مسلماّ دروغ نخواهد شد، مجرب است. علاوه اینکه کسانی که دیرتر می گیرند بهتر و پخته تر می گیرند و وجه آن با تدبر معلوم میگردد.
عارف رومی گوید:
حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشـــقان یکدگر
تشنه مینالد که کو آب گـوار آب مینالد که کو آن آب خوار
آب کم جو تشنگی آور بدست تا نجوشد آب از بالاو پست
علامه حسن زاده _ کتاب نامه ها و برنامه ها
***
برادرم خلوت شب را بخصوص در وقت سحر از دست ندهد وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً قرآن عهد الله است عهد خدا را فراموش نکند.
برادرم خویشتن را باشد و پا در کفش این و آن نکند وگرنه جهان با این فراخى بر وى تنگ مىشود. دوستم بداند که کثرت عمل ملاک تقرّب نیست بلکه تعقّل و تفکّر مى باید و بداند که از آن سوى بخل و امساک نیست تا ندهند بلکه از این جانب کوتاهى است که نمى گیرند. لذا تعبیرات الهى را مىبینى که از آن سوى مى فرماید: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ و از این سوى مى فرماید: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.
برادرم مواظب باشد که بى طهارت نباشد و بداند که با حالت جنابت خوابیدن کراهت دارد، و هر وقت که وضو گرفت تا برایش مقدور است دو رکعت نماز بخواند و از خداى متعال قرب و حضور طلب کند که مستجاب است و مىتواند که این دو رکعتهاى بعد از وضوها را بجاى نوافل یومیه قرار دهد.
اکثر مردم بىدردند و باید هم باشند که کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانوا یکسبون اکثرهم لا یعقلون، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ با دردمندان باش اگرچه کماند و باید هم کم باشند وَ قَلِیلٌ ما هُمْ، وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ، وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ.
برادرم وقت چندان نمانده است ابدت را دریاب به قول جناب خواجه حافظ:
صد ملک دل به نیم نظر مىتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر مىکنند
علامه حسن زاده آملی -هزار و یک کلمه، ج2، ص: 147
نقل مطالب از:
http://www.askdin.com/thread9236-2.html#post261035
ماه رمضان فرصت خیلی خوبی بود برای خودسازی، توشه برداشتن، به خدا نزدیک شدن، جبران گذشته ها و ...
ماه رمضان تمام شد. هر چه از این ماه استفاده کردیم، کردیم.
اما نباید تمام شدن فرصت ماه مبارک رمضان، ما را به این اشتباه بیندازد که همه کارهایی که با این ماه مبارک در ارتباط بود، دیگر تمام شده است... بلکه یک کار خیلی مهم که شاید اهمیتش کمتر از خود ماه رمضان نباشد،باقی مانده است.... یک مأموریت.
ما در ماه مبارک رمضان، با روزه، با تلاوت قرآن، با دعا خواندن، با اعمال شبهای قدر، و با تلاش بیشتر در جهت خودداری از گناهان، برای خودمان « توشه » برداشتیم و « نور » کسب کردیم. نورهایی که بوسیله روشنایی آنها می توانیم در مسیر زندگیمان، راه را از بیراهه تشخیص بدهیم و به چاه نیفتیم یا خوراک گرگهای بیابان نشویم.
این نورها که در این ماه مبارک از راه عبادت به دست آمده است، قابل از بین رفتن هستند. قابل تضعیف و کاهش و نابودی هستند. ما نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد. ما باید این نورها را تا رمضان بعدی، همچنان حفظ کنیم. حفظشان کنیم تا در ماه رمضان بعدی، نورهای دیگری بر آنها بیفزاییم. نه اینکه در طول سال این نورها تضعیف شوند یا از بین بروند و ما هم در طول سال گرفتار تاریکی شویم و هم در ماه رمضان آینده دوباره از نقطه صفر شروع کنیم. این مأموریت مهم ما در فاصله یکسال بین دو ماه رمضان است.
راه حفظ نورها، همان راه به دست آوردن آنهاست: عبادت، و مهمتر از انجام عبادت: خودداری از گناه.
پس:
یا علی بسوی مأموریت مهم حفاظت از نورها.